من همسری مهربان و مادری فداکار هستم، وقتی شوهرم برای اثبا
من همسری مهربان و مادری فداکار هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش، البته تا چهلم آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند.
من زوجه هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بدهد.
من سرپرست خانوار هستم ، وقتی شوهرم تمام زندگی من چهار سال پیش با کامیونش از گردنه حیران رد شد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من خوشگله هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند.
من ضعیفه هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من بی بی هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
من مامی هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند.
من مادر هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من زنیکه هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.
من مامانی هستم، وقتی بچه هایم از من می خواهند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من ننه هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم.
من در ماه اول عروسی ام؛ خانم کوچولو ، عروسک ، ملوسک ، خانمی ، عشقمن ، پیشی ، قشنگم ...» هستم.
دامادم به من وروره جادو می گوید.
حاج آقا مرا والده صدا می زند.
من مادرفولادزره هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به خان روستا کنیز شما معرفی می کند.
من دوشیزه مکرمه هستم،وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من مرحومه مغفوره هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم.
من والده مکرمه هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم ؛ برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند.
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺩﺭ ﮔﻤﯽ ﺑﺮﻫﺎﻧﯿﺪ
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ؟
#دکتر_شقایق_پوریا
💜 💜
من زوجه هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بدهد.
من سرپرست خانوار هستم ، وقتی شوهرم تمام زندگی من چهار سال پیش با کامیونش از گردنه حیران رد شد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من خوشگله هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند.
من ضعیفه هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من بی بی هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
من مامی هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند.
من مادر هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من زنیکه هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.
من مامانی هستم، وقتی بچه هایم از من می خواهند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من ننه هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم.
من در ماه اول عروسی ام؛ خانم کوچولو ، عروسک ، ملوسک ، خانمی ، عشقمن ، پیشی ، قشنگم ...» هستم.
دامادم به من وروره جادو می گوید.
حاج آقا مرا والده صدا می زند.
من مادرفولادزره هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به خان روستا کنیز شما معرفی می کند.
من دوشیزه مکرمه هستم،وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من مرحومه مغفوره هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم.
من والده مکرمه هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم ؛ برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند.
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺩﺭ ﮔﻤﯽ ﺑﺮﻫﺎﻧﯿﺪ
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ؟
#دکتر_شقایق_پوریا
💜 💜
۲.۴k
۲۰ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.