اتاق را گشتم هنوز نفسهایت
اتــــاق را گشــــتم هنوز نفسهایت
لا به لای خلوت کم کز میکرد
گاهی می دوید و ازسر آیینه
به چشمهایم اویزان میشد
با خطوط مبهم اشک
اما هرگز به سقوط هیچ نوازشی نمی رسید
مگر جز این می خواستم ؟
رها شود
یک استعاره ی پنهان
سر بخورد از سر آستین
به کشف
هجا هجای حسی برهنه
دگرگون کند
لایه لایه
عضلات پیراهنم را
تعارض بی همتای عزیز
بیا شمیم ات را
به انقضای بوییدنم ببر
چقدر سنگین است
عطر تنفس جاری ات
در چارخانه ی پیراهن
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
لا به لای خلوت کم کز میکرد
گاهی می دوید و ازسر آیینه
به چشمهایم اویزان میشد
با خطوط مبهم اشک
اما هرگز به سقوط هیچ نوازشی نمی رسید
مگر جز این می خواستم ؟
رها شود
یک استعاره ی پنهان
سر بخورد از سر آستین
به کشف
هجا هجای حسی برهنه
دگرگون کند
لایه لایه
عضلات پیراهنم را
تعارض بی همتای عزیز
بیا شمیم ات را
به انقضای بوییدنم ببر
چقدر سنگین است
عطر تنفس جاری ات
در چارخانه ی پیراهن
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
- ۳۴۸
- ۰۳ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط