باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

همه مایک روز میآییم که بمانیم
ولی نمیدانیم که زمین وزمان دست ما نیست

شایداجازه ادامه این مطلب راهم نداشتم باشیم

غافلیم ازحال خود ازدین خود

ولی بعضیهادردل میمانند

یادشان خاطرشان عشقشان

خدای من جهالت کردم وتوراازیادبردم

توکه ازاول بودی وتاابدهستی

توکه تمام منی و من بی تو هیچ هم نیستم
دیدگاه ها (۱)

🌹 ‌در دلم عشق تو می ماند و من می میرمعاقبت از غم تو ره به ج...

ای بی‌وفای سنگدل قدرناشناس!از من همین که دست کشیدی تو را سپا...

😐 من وقتی دو نفرو میبینم عاشقانه قدم میزنن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط