شب را نوشیدهام

شب را نوشیده‌ام
و بر این شاخه‌های شکسته می‌گریم.

مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم.
و به دامن بی تار و پود رؤیاها بیاویزم...
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.






دیدگاه ها (۱)

بلد بودن نمی خواهد ...هر"شب" خواب «تو» را دیدن ... !دوست داش...

کاشامروز اتفاق قشنگی می افتادمثلا کمی نگرانم می شدییا اصلا ز...

‍ بالاخره یکروزییکجایی میبینمت،،،انقدر برایت قصه های نگفته د...

مراقب آدمهای "آرام" زندگیتان باشید، آنهایی که "گوش" میدهند، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط