پروانه شد پروانه شد سرگشتهای پروانه شد

پروانه شد پروانه شد سرگشته‌ای پروانه شد

دام و دد را دانه شد سرگشته ای بی دانه شد

در حریم وصل ، عاشق را بود راه خیال
گرد آن وادی عشق از رفتنم پروانه شد

شد فزون در پرده بیگانگی ، غم تا مرا
با غم هر آشنا ، بیگانه شد بیگانه شد

تا به کی از کعبه گردد سیر باغ جنتم
با خیال دوست دایم کعبه و بتخانه شد

از شراب لاله گونش برفروزم هر سحر
در میان سنگ و لعلش ، هر دلی دیوانه شد

هر که با روی تو چون زلف تو شد همدوش من
بخت او همدوش کفر و دانش فرزانه شد

چشم تو در دلبری یغما به یک جان می کند
زلف تو تا صد هزار و یک دل جانانه شد
دیدگاه ها (۰)

در جنگل ناشناخته تنهایم با یاد تو با افکاری مخملی و رویایی ز...

دل به جاده جنگلی خواهم زدمسیر بی انتها و ناشناختهبا رویایی س...

زیبا خواهم زیست چون گل رز سرخدر روز بارانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط