درحال دیدن تو از دور ، که چشمکی بر شانه ی دیگری زد.
درحال دیدن تو از دور ، که چشمکی بر شانه ی دیگری زد.
مرا خواند و رفت که در این آشیان باشد.
ساعتی دیگر بر سر رودخانه ی دیدار میزند ، دستش را به سوی او میگیرد که بار دیگریست.
نامه ای را در سوی بهمن فرستاده که از شالیزار ها بگزد.
https://wisgoon.com/maxqe
مرا خواند و رفت که در این آشیان باشد.
ساعتی دیگر بر سر رودخانه ی دیدار میزند ، دستش را به سوی او میگیرد که بار دیگریست.
نامه ای را در سوی بهمن فرستاده که از شالیزار ها بگزد.
https://wisgoon.com/maxqe
۱.۷k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.