آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
قفل دل زنگ زد و هیچ دری باز نشد
کلبه ی الفت مان خالی و ساکت مانده
از همان خاطرهایی که کنارم داشتی
لیک یک شاخه گلی خشک برایم مانده
باز من منتظرم تا که ز در باز آیی
و ببینی که دلم پیش دلت جا مانده....
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
قفل دل زنگ زد و هیچ دری باز نشد
کلبه ی الفت مان خالی و ساکت مانده
از همان خاطرهایی که کنارم داشتی
لیک یک شاخه گلی خشک برایم مانده
باز من منتظرم تا که ز در باز آیی
و ببینی که دلم پیش دلت جا مانده....
۱.۳k
۲۷ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.