استقبالی از شعر زیبای کوچه زنده یاد فریدون مشیری

استقبالی از شعر زیبای #کوچه # زنده یاد فریدون مشیری

بی من اما تو از ان کوچه گذشتی
دل ما را چه شکستی
تونکردی پروا
و ندیدی من را
که بدیوار ز دم تکیه و
خود را ز تو پنهان کردم
و شدم سایه سردی
به تن ان هشتی
که تو سر مست از ان بگذشتی
زمزمه میکردی
و صدای تو هنوز
هست در گوش من و سایه و دیوار
و همان هشتی سرد
ارزو داشتم اما شب مهتاب نبود
ان همه جوی پر از اب نبود
سایه ها بر سر دیوار نبود
کاشکی فاصله ای بین من و ما نبود
تونمیگفتی باز
که بر این اب نظر کن
و ازین عشق حذر کن
من بتو میگفتم
اب چون عشق من وتو
چه زلال است ببین
شب مهتاب
چه پر فر و جلال است ببین
نفسی بر لب این اب نشین
اب عشق است که جاری است ببین
تا شود خاطره ای
بوسه ئی زین دو لب شهد بچین
همه را گفتم و
افسوس تو نشنیدی و رفتی
از پس سایه ی دیوار گذشتی
نقش خود را به دل خاطره ها
هشتی وهشتی
بی تو اما به چه حالی
من ازان کوچه گذشتم

بهاء الددین دانشور علوی
دیدگاه ها (۲)

آب را گل نکنیم ؛ پدرم در خاک است …😔 😔 وقتی دیروز باران بارید...

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم استلذت عشق من و تو نرسی...

همه ی ما آدما تو زندگیمون یک "هیچ" داریم..."هیچی" که از همه ...

روزی روزگاری در جزیره ای زیبا شادی ، غم ، غرور و عشق زندگی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط