در دفتر تاریخ نوشتند که هستیم

در دفتر تاریخ نوشتند که هستیم
هستیم ولی دل به که بستیم،شکستیم

آن قدر شکستند دل خسته ما را

چشم از همه بستیم و به میخانه نشستیم

از کهنه شرابی که در آن بود چشیدیم

مستیم به ظاهر، همه پیمانه پرستیم

دنیا همه اش مال شما شاد بخندید
ما چشم از این عالم بی قافیه بستیم

دیوانه بگویید به ما هیچ مهم نیست
از عقل بریدیم و از آن غائله رستیم.
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۴)

نوشتم بر در و دیوار ، چشمتنوشتم با تبِ سرشار ، چشمتنوشتی از ...

تو...شبیه یک دریا،خاطراتت...امواج،و من رها کرده خویش را در د...

هرچه مغرورترباشی،تشنه‌ترندبرای باتوبودن!و هرچه دست‌نیافتنی‌ب...

دل بی کس و تنهاست ، نخندم چکنماین عاقبت ماست ، نخندم چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط