چو جان فدای لبش شد خیال میبستم

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
دیدگاه ها (۱)

ای عشق ؛تو ما را به کجا می‌کِشیای عشق ؟جز مِحنَت و غم نیستی ...

ﻓﺎﻧﻮﺱ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎیم ﻫﻤیشه ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖﻭ ﺍینگوﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣیمانم ﻭﺧﺪﺍ...

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط