خسته ام از زندگی اما جوانی میکنم

خسته ام از زندگی اما جوانی میکنم
دفترم را میگشایم شعر خوانی میکنم

دفتر شعرم سفید است و میان برگها
من هنوزم نام او را گل فشانی میکنم

عشق خود با او روایت کرده ام اما دگر
دفترم را کنج گنجه بایگانی میکنم

من برای درد و رنج وغصه های عاشقی
اشکها می ریزم و با غم تبانی میکنم

رفته عمری و هنوزم من برای وصل او
رو به درگاه و دعای آسمانی میکنم

دفترم را میبرم باخود از این دنیا ولی
قصه این عاشقی را جاودانی میکنم
دیدگاه ها (۳)

هیچ یادم میکنی آرام جان خسته ام ؟هیچ یادم میکنی معشوقه ی ممن...

دلم غمگین تر از هر شب، دو چشمم باز بی خواب است..ببار ای آسما...

سألـت الـفـتـاة أمها : یا أمی مــــاذا أستـر من جـسدی ومــاذ...

حـزینــه روحــی وحــایــر مــن یــجـینــی اللیــلحـزن فـوگ ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط