ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۸۱


"ویو جنا"

کوک: یه دونه خوب و خوشگلش و دارمم...

دیگه حرفی نبود که بزنم.
اون شب تا ۱۰ بیرون بودیم و یجوری خودمون و سر گرم کردیم.

_____
جونگکوک یکی بهش زنگ زد و فقط من و رسوند و خودش رفت.

رویه تخت ولو شدم.
فکر نمیکردم یه روز بخواطر گشتن با جونگکوک خسته بشم.

به سقف نگاه کردم.

جنا: چرا برنمیگردیم خونه..اخه...

قِل خوردم صورتم و داخل ملافه فرو کردم.

کم کم خوابم برد و با همون لباسایه بیرون تا صبح خوابیدم.

___
از جام بلند شدم ،اتاق خالی بود..
وا یعنی دیشب برنگشت؟!!
چرا مگه چیکار داشت؟؟
به من چه..خوبیش اینه راحت خوابیدم.

چقدر دلم برایه مامان و بابام تنگ شده بود.
با اینکه یماه نمی شد،ولی بد جور دلتنگشون بودم..چجوری به دوری ازشون ادامه بدم؟؟
مخصوصا وقتی که اخر هفته سالگرد ازدواجشون بود.

لباسام و عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم.
سمت اتاق یجی رفتم و در و زدم..

در باز نشد..
یعنی رفته بیرون!؟
یبار دیگه در زدم که تهیونگ درو باز کرد..

ته:بله؟

همچی عادی بود قبل از اینکه بالاتنه لختش و ببینم..

چشمام و بستم..

جنا: ام...من..با یجی کار داشتم..بببخشید مزاحم شدم..
ته: یجی؟؟..حتما رفته هوا خوریی..
جنا: اها...پس..
ته: کاره دیگه ایی نداری؟

سرم و تکون دادم..

جنا: نه..فعلا..
ته: فعلا.

درو بست و من چشمام و باز کردم.
ساعت ۹ بود.
یادم رفت دیروز از یجی بپرسم چه اتفاقی افتاد.
و الان چجوری پیداش کنم؟؟

از هتل رفتم بیرون.

داخل محوطه هتل دونبال یجی میگشتم.

که رو یه نیمکت درحال قهوه خوردن بود.
بالاخره..
به سمتش رفتم و کنارش نشستم..

جنا: خب..خب..

چرخید سمتم

یجی: چطوریی؟؟..از دیروز ندیدمت..
جنا: با جونگکوک رفتیم بیرون.

خندید:

_اها وقت گذروندن زن و شوهری..
جنا: عههه....بیخیال..

قهوش و سمتم گرفت

یجی: میخوای؟؟

ازش گرفتم..

جنا: اره..

یه قلوپ ازش خوردم و بهش گفتم:

_خب نمیگی؟
یجی: چیو؟؟
جنا: با اون پسره به کجا رسیدی؟؟
یجی: اون..خب..ازشش خوشم امد..بعد یکم وقت گذرونیدم وقتی خواستم بهش بگم که ازت خوشم امده پاشد رفت..یه دفعه بهش زنگ زدن و اونم رفت دیگه هیچ خبری ازش نشد.
جنا: واقعا؟؟اخه چرا!!؟؟تو مهمونی دیگه!!؟
یجی: اهوم..شاید پشیمون شده...

فقط تعجب کردم و به ادمایی که از جلومون رد میشدن نگاه کردم
دیدگاه ها (۳.۴k)

بچه ها منکه این چند وقت به جز این دو سه روز خیلی فعالیت کردم...

سلام فعلا نمیتونیم پارت بزارم.دیروز نتم تموم شد.بعد مامانم ب...

راستی بچه ها دیدم فازم نمیخونه با اون چنل زدم حذفش کردمبوس ب...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط