چقدر بی منطقیم که فکر میکنیم

چقدر بی منطقیم که فکر میکنیم
هم دیگر را میشناسیم...
گاهی‌در بیست و چند سالگی اتفاقاتی ،
آدم را به اندازه ی ۶۰ سال پخته میکند ....
رنگ عوض کردن آدمها!
دل شکستن هایشان!
حرف های تلخ و نیش دارشان...
آدم را متحیر میکند!!!
بعد میگویی صد رحمت به همان غریبه ی ندیده
و نشناخته!!
وقتی انتظارش را نداری و
چنان خُرد میشوی
که تکه های شکسته ات
دیگر به درد بند زدن هم نمیخورد !!
میفهمی ،
شناختن آدمها کار بیست و چند سال هم نیست!!
باید سفید کنی تمام موهایت را ،
باید طعم شکسته شدن را بچشی ،
باید خُرد شوی!
بعد خودت را لعنت کنی
که چقدر احمقی!!

من هم؛
نشناختم،
نمیشناسم،
و امیدی هم ندارم...
این آدمها آنقدر رنگ عوض میکنند
که گیجت میکنند...
حتی عزیزترینشان...
دیدگاه ها (۱)

فرقی نمیکندکنار دریا باشیوسطِ مهمانیکنج اتاقیا هر جایِ دیگر....

چگونه استـــ حال من…با غمـــ ها می سازمــــ…باکنایه ها می سو...

نـہنگران نباش...از کنارت کـہ رد مـےشوم طور عجیبـے ادای غریبہ...

دلتنگے میکنــــــــــم...ولـــــے حـــــق نـــــدارم بهانہ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط