"آلبوم مشترک"
"آلبوم مشترک"
p20
ات ویو
داشتم میرفتم که دیدم ماشینم پنجر شده داشتم منم که لاستیک زاپاس نداشتم موندم نمیدونستم چیکار کنم همینجور که داشتم باهاش ور میرفتم صدای جونگ کوک شنیدم
+ات شی
اومد طرفم
+مشکلی پیش اومده؟؟
_آره...لاستیک ماشینم پنجره
+اوک صندق عقبو بزن تا زاپاسو بردارم تعویضش کنم
_مشکل همینه زاپاس ندارم
جونگ کوک چند لحظه ای مکث کرد
+خب اینجا پارکش کن من میرسونمتون
_ممنون زحمت میشه
+بفرمایین
..........
_ممنون...راهتون طولانی کردم
+خواهش میکنم ..میبینمت..بای
رفتم داخل
..........
جی هون ویو
ات با یه پسر دیکه رفت منم دنبالشون رفتم
......
داشت میرفت داخل که منم به دنبال ات رفت تو راهرو یجوری وایسادم که نبینه منو ات
ات داشت با در ور میرفت که بازش کنه
.....
ات رفت داخل خونش منم ماسکمو زدم به صورتم
رفتم زنگو زدم
_بله
جی هون :غذایی که سفارش داده بودین رسید..جعبه ای که دستم بود رو نشون دادم..
_اما من که سفارشی ندادم اشتباه اومدین آقا
بعد کلی کلنجار رفتن باهاش بلخره ات درو باز کرد که منم به صدم ثانیه نکشیده هلش دادم تو خونه
وسط پذیرایی بودیم ات تا منو دید رنگش پرید به سمتش هجوم آوردم و انداختمش رو کاناپه
(علامت جی هون&)
&عمو جون دلم برات تنگ شده بود ..هههه..
_ول...ولم..کننند.. لعنتیی....ات دست و پا میزد تا از دستش خلاص شه ....
راوی ویو
ات داشت تلاش میکرد تا از دست عموی کثیفش خلاص شه تا یه فرصت خوب گیرش اومد ات اونو هل داد و خواست فرار کنه که دستی دور مچ پاش حلقه شد جو هون اونو محکم به طرف خودش کشید که ات ۷ورد زمین سرش با شدت به زمین خورد سرگیجه گرفته بود جی هون به سمتش رفت از یقه لباس ات گرفتو دکمه اولین دکمه لباس ات رو باز کرد یجوری که به گردن ات دسترسی داشته باشه لباشه به پوست سفید گردن ات چسبوندو داشت میخوردش ات داشت سعی میکرد ازش خلاص شه داشت کمک میخواست ولی کسی نبود سرگیجه تار بودن چشاشم کارو بدتر کرده بود
........
جونگ کوک ویو
داشتم میرفتم که با یاد آوری چیزی ترمز کردم
......
داخل ساختمون شدم واقعا نمیدونستم ات تو کدوم واحد میشینه از آقایی که فک میکنم مدیر عاملش باشه پرسیدم
......
با آسانسور به طبقه چهارم رفتم وقتی از اسانسور خارج شدم صدایی شنیدم فک کردم خیالاتی شدم ولی هر چقدر نزدیک تر میرفتم صدا رو به وضوح میشنیدم نگران شدم دم در خونه ات بودم ولی در خونه باز بود گوشیمو تیز کردم که دیدم یکی کمک میخواد داشت گریه میکرد ترسیدم ولرد خونه شدم با صحنه ای که دیدم خون جلو چشمامو گرفت .....
p20
ات ویو
داشتم میرفتم که دیدم ماشینم پنجر شده داشتم منم که لاستیک زاپاس نداشتم موندم نمیدونستم چیکار کنم همینجور که داشتم باهاش ور میرفتم صدای جونگ کوک شنیدم
+ات شی
اومد طرفم
+مشکلی پیش اومده؟؟
_آره...لاستیک ماشینم پنجره
+اوک صندق عقبو بزن تا زاپاسو بردارم تعویضش کنم
_مشکل همینه زاپاس ندارم
جونگ کوک چند لحظه ای مکث کرد
+خب اینجا پارکش کن من میرسونمتون
_ممنون زحمت میشه
+بفرمایین
..........
_ممنون...راهتون طولانی کردم
+خواهش میکنم ..میبینمت..بای
رفتم داخل
..........
جی هون ویو
ات با یه پسر دیکه رفت منم دنبالشون رفتم
......
داشت میرفت داخل که منم به دنبال ات رفت تو راهرو یجوری وایسادم که نبینه منو ات
ات داشت با در ور میرفت که بازش کنه
.....
ات رفت داخل خونش منم ماسکمو زدم به صورتم
رفتم زنگو زدم
_بله
جی هون :غذایی که سفارش داده بودین رسید..جعبه ای که دستم بود رو نشون دادم..
_اما من که سفارشی ندادم اشتباه اومدین آقا
بعد کلی کلنجار رفتن باهاش بلخره ات درو باز کرد که منم به صدم ثانیه نکشیده هلش دادم تو خونه
وسط پذیرایی بودیم ات تا منو دید رنگش پرید به سمتش هجوم آوردم و انداختمش رو کاناپه
(علامت جی هون&)
&عمو جون دلم برات تنگ شده بود ..هههه..
_ول...ولم..کننند.. لعنتیی....ات دست و پا میزد تا از دستش خلاص شه ....
راوی ویو
ات داشت تلاش میکرد تا از دست عموی کثیفش خلاص شه تا یه فرصت خوب گیرش اومد ات اونو هل داد و خواست فرار کنه که دستی دور مچ پاش حلقه شد جو هون اونو محکم به طرف خودش کشید که ات ۷ورد زمین سرش با شدت به زمین خورد سرگیجه گرفته بود جی هون به سمتش رفت از یقه لباس ات گرفتو دکمه اولین دکمه لباس ات رو باز کرد یجوری که به گردن ات دسترسی داشته باشه لباشه به پوست سفید گردن ات چسبوندو داشت میخوردش ات داشت سعی میکرد ازش خلاص شه داشت کمک میخواست ولی کسی نبود سرگیجه تار بودن چشاشم کارو بدتر کرده بود
........
جونگ کوک ویو
داشتم میرفتم که با یاد آوری چیزی ترمز کردم
......
داخل ساختمون شدم واقعا نمیدونستم ات تو کدوم واحد میشینه از آقایی که فک میکنم مدیر عاملش باشه پرسیدم
......
با آسانسور به طبقه چهارم رفتم وقتی از اسانسور خارج شدم صدایی شنیدم فک کردم خیالاتی شدم ولی هر چقدر نزدیک تر میرفتم صدا رو به وضوح میشنیدم نگران شدم دم در خونه ات بودم ولی در خونه باز بود گوشیمو تیز کردم که دیدم یکی کمک میخواد داشت گریه میکرد ترسیدم ولرد خونه شدم با صحنه ای که دیدم خون جلو چشمامو گرفت .....
۶.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.