اولین باری که دیدمش تو یه جمع شلوغ بود تواون شلوغی آروم

اولین باری که دیدمش تو یه جمع شلوغ بود ، تواون شلوغی آروم بودنش توجهموجلب کرد تموم حواسم بهش بود
حرف زدناش،آروم و متین خندیدناش
راه رفتن و یه گوشه کز کردناش
توی فکر فرورفتن هاش
خلاصه وخلاصه همه چیش برام جالب بود
چشمای سیاش که نگو یه عالَم آدمو ازیادم میبرد.
خلاصه که سرتو دردنیارم ازاون موقع تاحالا فقط دارم ازدور تنهایی هاشو نگامیکنم!
من دلم محوِ وقارشه،محو نگاه پاک و معصومِش
محو چشمای سیاهِ دلنشینش
محوِ شعرای غمگینش
ولی میترسم
میترسم چشماش گیرِ چشمای دیگه ای باشه
همینکه از دور انقدر دلنشینه میترسم ازنزدیک نباشه ،
میترسم رفیق ...
ولی کاش میشد حتی یروزی بهش بگم،

می خواهمت ای عشق ناممکن...
می خواهمت ای جان خبر داری؟!

#لیلا_فرهمند
( بیت آخر از طاهره جان اباذری هریسی♥ ️ )
@paradiseofficialchannel
دیدگاه ها (۲)

خیال میکردم زندگی در شهر کوچک نعمتیست برای عاشق های شهر ما!آ...

همیشه به اون ادم هایی که نمیتونی تو زندگیت داشته باشیشون عمی...

خیانت که فقط تماس دو بدن نیست عشق پر از هوس نیست رابطه های ب...

(بخشی از قاتل من،ساکن واحد بیست وشش)تنها دردی که هیچ درمونی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط