نام داستان: نصفه شب پارت۵
نام داستان: نصفه شب پارت۵
خوب تو قسمت قبل اخرش گفتم که همه گرمه صحبت بودن با شوگا بعدشش بریم ادامه.
بعدش یهو همه لامپ ها خاموش شد همه جا تاریک شد پنج دقیقه گذشت تا یهو یه نوره کمی وارد شد با اون نوره کم همه دیدن یه جا دیگه هستن یعنی داخل خونه جنی نبودن یه جا پرت بودن
از زبون جونگیون:ما کجا هستیم مگه ما صحبت نمیکردیم که یهو برقا رفت اینجا چخبرهه
از زبون رزی:هعی دختر جنی مارو کجا اوردی این جا کجاست
از زبون جنی:من من نمیدونم واقعا کاره من نیست
رزی یه میش خند میزنه و شروع میکنه به دعوا
از زبون رزی:چطور نمیدونی از اول هم نباید تولد اشغال تو میومدم واقعا پشیمونم ما چه دلیلی داره اینجا باشیم خودمون که نیومدیم تو مارو اوردی نکنه تو دیونه جادو چیزی بلدی چون بهت میخوره مثله جادوگرا باشی
از زبون شوگا:بس کن ببند دهنتو با خواهر من درست صحبت کن هرچی هم باشه تولدشه
از زبون رزی:برو بابا هم تو هم خواهرت شبیه هم هستید مثله یه اشغال اضافه هستید
چااون وست حرفه رزی میپره و سرش داد میکشه
از زبون چااون:بسهه بهتره دیگه صحبت نکنی فکر کنم زیاد فیلم میبینی به نظرت یه دختره مدرسه ای دانشگاهی چطور میتونه جادوگر باشه بس کن و دیگه هیچی نگو
رزی از چااون انتظار نداشت و دیگه هیچی نمیگه و فقط اعصبانی هست
از زبون جونکوک:خوب بگذریم خسته شدم از دعواهاتون الان بهتره بگردیم ببینیم چی پیدا میکنیم کجا هستیم
از زبون چااون: واسه اولین بار باهات موافقم.پس همه بگردید اگه گوشی دارید نورش و روشن کنید تا ببینید چیزی میبینید یا نه
همه شروع کردن به گشتن
از زبون جونگیون:چقدر هم دیر شده ساعت ۱۲:۱۰ دقیقه هست
از زبون جنی:من یه چیزی پیدا کردم
جنی یه کاغذ پیدا کرده بود همه به سمته جنی میرن و جنی کاغذ و باز میکنه و شروع به خوندن میکنه
از زبون شوگا:بخون ببینیم چی نوشته
از زبون جنی:نوشته به بازی نصفه شب خوش امدید شما به این بازی امدید که این بازی رو باور داشته باشید این بازی از ساعت ۱۲شروع میشه افرادی که باور ندارن وارد بازی میشن شاید بازی ترسناک هیجانی یا هر جوری باشه واسه هر اتفاقی خودتون و اماده کنید و سعی کنید به هیچ کس چیزی نگید وگرنه براتون بد میشه نصفه شب
از زبون شوگا:واقعا این هارو نوشته
از زبون جنی:اره
از زبون رزی:مسخره هست چطور اخه
یکم میگذره و همه تعجب کرده بودن و فقط داشتن فکر میکردن
از زبون جونکوک:بهتره از هم دور نشیم و مراقب هم باشیم ممکن خطرناک باشه دیدید که چی نوشته بود
از زبون شوگا:راست میگه جونکوک و باید به گشتنمون ادامه بدیم شاید بازم چیزی باشه بهتره به دو گروه دونفره تقسیم بشیم جونگیون میشع منو تو با هم هم گروه باشیم؟
از زبون جونگیون:ام خوب مشکلی نیست
از زبون شوگا:باشه اگه مشکلی نیست من بگم کی با کی باشه که دوباره دعوا نشه
از زبون چااون:خوب این جوری بهتره بگو
از زبون شوگا:چااون و جنی با هم باشن رزی و جونکوک هم باهم دو گروه پایین و بگردن یه گروه هم بره بالا رو بگرده.
از زبون چااون:ما بریم جنی بالا رو بگردیم
از زبون جنی:چیزه خوب نه مشکلی نیست
رزی داشت دیوانه میشد که چرا چااون و جنی با هم هم گروه هستن
از زبون رزی:هعی تو داداشه جنی نمیشه گروه هارو تغییر بدی منو چااون مصلا با هم باشیم این دختره و جونکوک باهم
بچم جونکوک سری بهسو عوض میکنه
از زبون جونکوک:همین خوبه بیا بریم بگردیم
از زبون جونگیون همه بریم راستی شما دوتا دارید میربد بالا پیشه ما هم نیستید مراقب هم باشید هواستون باشه
از زبون جنی:اهم اوک نفهمیدم منظورت چیه ولی شما هم مراقب باشید.بریم
از زبون جونگیون:چی میگه این دختر فقط گفتم حواسشون باشه
ادامه داستان واسه بعد..)
امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه┆❥.°♡
خوب تو قسمت قبل اخرش گفتم که همه گرمه صحبت بودن با شوگا بعدشش بریم ادامه.
بعدش یهو همه لامپ ها خاموش شد همه جا تاریک شد پنج دقیقه گذشت تا یهو یه نوره کمی وارد شد با اون نوره کم همه دیدن یه جا دیگه هستن یعنی داخل خونه جنی نبودن یه جا پرت بودن
از زبون جونگیون:ما کجا هستیم مگه ما صحبت نمیکردیم که یهو برقا رفت اینجا چخبرهه
از زبون رزی:هعی دختر جنی مارو کجا اوردی این جا کجاست
از زبون جنی:من من نمیدونم واقعا کاره من نیست
رزی یه میش خند میزنه و شروع میکنه به دعوا
از زبون رزی:چطور نمیدونی از اول هم نباید تولد اشغال تو میومدم واقعا پشیمونم ما چه دلیلی داره اینجا باشیم خودمون که نیومدیم تو مارو اوردی نکنه تو دیونه جادو چیزی بلدی چون بهت میخوره مثله جادوگرا باشی
از زبون شوگا:بس کن ببند دهنتو با خواهر من درست صحبت کن هرچی هم باشه تولدشه
از زبون رزی:برو بابا هم تو هم خواهرت شبیه هم هستید مثله یه اشغال اضافه هستید
چااون وست حرفه رزی میپره و سرش داد میکشه
از زبون چااون:بسهه بهتره دیگه صحبت نکنی فکر کنم زیاد فیلم میبینی به نظرت یه دختره مدرسه ای دانشگاهی چطور میتونه جادوگر باشه بس کن و دیگه هیچی نگو
رزی از چااون انتظار نداشت و دیگه هیچی نمیگه و فقط اعصبانی هست
از زبون جونکوک:خوب بگذریم خسته شدم از دعواهاتون الان بهتره بگردیم ببینیم چی پیدا میکنیم کجا هستیم
از زبون چااون: واسه اولین بار باهات موافقم.پس همه بگردید اگه گوشی دارید نورش و روشن کنید تا ببینید چیزی میبینید یا نه
همه شروع کردن به گشتن
از زبون جونگیون:چقدر هم دیر شده ساعت ۱۲:۱۰ دقیقه هست
از زبون جنی:من یه چیزی پیدا کردم
جنی یه کاغذ پیدا کرده بود همه به سمته جنی میرن و جنی کاغذ و باز میکنه و شروع به خوندن میکنه
از زبون شوگا:بخون ببینیم چی نوشته
از زبون جنی:نوشته به بازی نصفه شب خوش امدید شما به این بازی امدید که این بازی رو باور داشته باشید این بازی از ساعت ۱۲شروع میشه افرادی که باور ندارن وارد بازی میشن شاید بازی ترسناک هیجانی یا هر جوری باشه واسه هر اتفاقی خودتون و اماده کنید و سعی کنید به هیچ کس چیزی نگید وگرنه براتون بد میشه نصفه شب
از زبون شوگا:واقعا این هارو نوشته
از زبون جنی:اره
از زبون رزی:مسخره هست چطور اخه
یکم میگذره و همه تعجب کرده بودن و فقط داشتن فکر میکردن
از زبون جونکوک:بهتره از هم دور نشیم و مراقب هم باشیم ممکن خطرناک باشه دیدید که چی نوشته بود
از زبون شوگا:راست میگه جونکوک و باید به گشتنمون ادامه بدیم شاید بازم چیزی باشه بهتره به دو گروه دونفره تقسیم بشیم جونگیون میشع منو تو با هم هم گروه باشیم؟
از زبون جونگیون:ام خوب مشکلی نیست
از زبون شوگا:باشه اگه مشکلی نیست من بگم کی با کی باشه که دوباره دعوا نشه
از زبون چااون:خوب این جوری بهتره بگو
از زبون شوگا:چااون و جنی با هم باشن رزی و جونکوک هم باهم دو گروه پایین و بگردن یه گروه هم بره بالا رو بگرده.
از زبون چااون:ما بریم جنی بالا رو بگردیم
از زبون جنی:چیزه خوب نه مشکلی نیست
رزی داشت دیوانه میشد که چرا چااون و جنی با هم هم گروه هستن
از زبون رزی:هعی تو داداشه جنی نمیشه گروه هارو تغییر بدی منو چااون مصلا با هم باشیم این دختره و جونکوک باهم
بچم جونکوک سری بهسو عوض میکنه
از زبون جونکوک:همین خوبه بیا بریم بگردیم
از زبون جونگیون همه بریم راستی شما دوتا دارید میربد بالا پیشه ما هم نیستید مراقب هم باشید هواستون باشه
از زبون جنی:اهم اوک نفهمیدم منظورت چیه ولی شما هم مراقب باشید.بریم
از زبون جونگیون:چی میگه این دختر فقط گفتم حواسشون باشه
ادامه داستان واسه بعد..)
امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه┆❥.°♡
۳.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.