چه پدرهایی که در این اوضاع نابسامان کمرشان در حال خمیده ش
چه پدرهایی که در این اوضاع نابسامان کمرشان در حال خمیده شدن است...
کاربری ایرانی در وبلاگش تصویر غمگینی از مرگ پدرش ارائه داد . نوشت : «پدرم پرمشغله و عبوس بود . کارگر باربری بود . یک روز صبح در ده سالگی برای کار از خانه بیرون رفت، و تا غروب کیسه های بار را جا به جا کرد. و چهل و هفت سال این کار را تکرار کرد. زندگی هیجان انگیزی نداشت. همیشه خسته بود. این اواخر سخت بیمار شد و برای بار هزارم دیسک کمرش عود کرد. سخت نفس میکشید. برای اینکه بیشتر حواسم بهشان باشد، یک هفته ای بود که هر دویشان را پیش خودمان آورده بودم. پدرم خرناس های سرسام آوری میکشید، برای اینکه همسرم راحت بخوابد من و پدرم در یک اتاق، جدا از مادر و همسرم میخوابیدیم. یک شب ، نیمه های شب، متوجه پدرم شدم. خبری از خر و پف نبود. تقریبا مطمئن بودم که مرده است. نگاهش کردم. آرام بود. فقط مرگ میتوانست این چهره ی نگران و عبوس را تا این اندازه آرام نشان دهد. لبخند زدم، دهانم را کنار گوشش بردم و آرام زیر گوشش گفتم:«تو تموم تلاشتو کردی مَرد. وقتشه یه کم استراحت کنی . شب بخیر .»
#بسیج_سایبری
کاربری ایرانی در وبلاگش تصویر غمگینی از مرگ پدرش ارائه داد . نوشت : «پدرم پرمشغله و عبوس بود . کارگر باربری بود . یک روز صبح در ده سالگی برای کار از خانه بیرون رفت، و تا غروب کیسه های بار را جا به جا کرد. و چهل و هفت سال این کار را تکرار کرد. زندگی هیجان انگیزی نداشت. همیشه خسته بود. این اواخر سخت بیمار شد و برای بار هزارم دیسک کمرش عود کرد. سخت نفس میکشید. برای اینکه بیشتر حواسم بهشان باشد، یک هفته ای بود که هر دویشان را پیش خودمان آورده بودم. پدرم خرناس های سرسام آوری میکشید، برای اینکه همسرم راحت بخوابد من و پدرم در یک اتاق، جدا از مادر و همسرم میخوابیدیم. یک شب ، نیمه های شب، متوجه پدرم شدم. خبری از خر و پف نبود. تقریبا مطمئن بودم که مرده است. نگاهش کردم. آرام بود. فقط مرگ میتوانست این چهره ی نگران و عبوس را تا این اندازه آرام نشان دهد. لبخند زدم، دهانم را کنار گوشش بردم و آرام زیر گوشش گفتم:«تو تموم تلاشتو کردی مَرد. وقتشه یه کم استراحت کنی . شب بخیر .»
#بسیج_سایبری
- ۱.۳k
- ۰۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط