پارت 12
پارت 12
امروز جیمین از سر بازی میاد دلم براش تنگ شده
مامانم اینا خونمونن و مامان جیمین اینا هم هستن
شب شد جیمین اومد بغلش کردم
ا. ت: دلم برات تنگ شد عوضی
جیمین: منم عشقم
م. ت: به به داماد گلم
ا. ت: مامان
م. ت : خب چی قراره دامادم شه
جیمین 😁
شام خوردیم جیمین رو به روم زانو زد
انگشتر از جیبش در آورد
جیمین: ا. ت با من ازدواج میکنی
برای اولین با احساساتی شدم
ا. ت: اره
م.ت: دخترم بزرگ شد
ب. ت: انگار همین دیروز بود که جیب منو واسه رمان خالی میکرد
ا. ت: چون همین دیروز با کارتت کتاب گرفتم
م. ت😂
پرش زمانی به دو روز بعد وای استرس دارم امروز روزه عروسیه
الان آرایشگاهم و لباس اینا تنمه
ومنتظرم تا جیمین بیاد
اومد
جیمین: چقدر خوشگل شدی
ا. ت: میدونم
جیمین: خواهر جین هستی
ا. ت: بله
جیمین: معلومه
ا. ت😂 بریم رفتیم سمت تالار عروسی کره ای یه ساعت هست با تعداد مهمون کم...
خیلی بده
رفتم وتمام برگشتیم خونه
پرش زمانی به 5ماه بعد
شب شد
شام خوردیم ظرفا جمع کردم رفتم روتخت دراز کشیدم
جیمین روم خیمه زد
ا. ت: چی شده
جیمین: هیچی فقط میخوام پدر شم
و ( بقیه با ذهن من من حرفتون)
صبح شد جیمین رفت ببین چک خرید زدم مثبت بود
کم بود از خوشحالیش زلزله بیاد
5ماه بعد رفتیم تا جنسیتو تعیین کن گفتن بچه دختره
جیمین: بچه شبیه مادرش ماشین سوارمیشه
ا. ت: 😁خوبه
**✿❀ ❀✿**
و تمام به خوب خوشی زندگی کردن
امید وارم لذت ببرید
❤❤❤
امروز جیمین از سر بازی میاد دلم براش تنگ شده
مامانم اینا خونمونن و مامان جیمین اینا هم هستن
شب شد جیمین اومد بغلش کردم
ا. ت: دلم برات تنگ شد عوضی
جیمین: منم عشقم
م. ت: به به داماد گلم
ا. ت: مامان
م. ت : خب چی قراره دامادم شه
جیمین 😁
شام خوردیم جیمین رو به روم زانو زد
انگشتر از جیبش در آورد
جیمین: ا. ت با من ازدواج میکنی
برای اولین با احساساتی شدم
ا. ت: اره
م.ت: دخترم بزرگ شد
ب. ت: انگار همین دیروز بود که جیب منو واسه رمان خالی میکرد
ا. ت: چون همین دیروز با کارتت کتاب گرفتم
م. ت😂
پرش زمانی به دو روز بعد وای استرس دارم امروز روزه عروسیه
الان آرایشگاهم و لباس اینا تنمه
ومنتظرم تا جیمین بیاد
اومد
جیمین: چقدر خوشگل شدی
ا. ت: میدونم
جیمین: خواهر جین هستی
ا. ت: بله
جیمین: معلومه
ا. ت😂 بریم رفتیم سمت تالار عروسی کره ای یه ساعت هست با تعداد مهمون کم...
خیلی بده
رفتم وتمام برگشتیم خونه
پرش زمانی به 5ماه بعد
شب شد
شام خوردیم ظرفا جمع کردم رفتم روتخت دراز کشیدم
جیمین روم خیمه زد
ا. ت: چی شده
جیمین: هیچی فقط میخوام پدر شم
و ( بقیه با ذهن من من حرفتون)
صبح شد جیمین رفت ببین چک خرید زدم مثبت بود
کم بود از خوشحالیش زلزله بیاد
5ماه بعد رفتیم تا جنسیتو تعیین کن گفتن بچه دختره
جیمین: بچه شبیه مادرش ماشین سوارمیشه
ا. ت: 😁خوبه
**✿❀ ❀✿**
و تمام به خوب خوشی زندگی کردن
امید وارم لذت ببرید
❤❤❤
۵.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.