سلطنت بی پایان پارت 11
سلطنت بی پایان پارت 11
تهیونگ گفت همه آماده شید باید بریم بیاریمش وقتی که تهیونگ رو فقاش آماده شدند من نونهیا رو به یه خونه بردم با یه تلفن عمومی زنگ زدم داهیون گفتم بیاد نونهیا رو ببره اگه داهیون نونهیا رو ببره خیالم راحته که تهیونگ
اونو اذیت نمیکنه بعد که ددهیون آمد نونهیا رو سوار موتور کردوبرد من از اون خونه رفتم تهیونگ داشتن همه جارو میگشتن که نامجون گفت تو یه خونه دیده شده وقتی که اونا آمدن خونه که من بودم دیدن من نونهیا نیستم جونگکوک گفت داهیون نونهیا رو برده الان تو فرودگاهن تهیونگ گفت جیسونگ باهاشونه جونگکوک گفت نه 😑 تهیونگ گفت دور نشده همه بریم یه چای رو بگردیم من فته بودم یه روستای دور افتادهد که هیچ کس اونجا رو نمیشناسه به جز داهیون
من تو روستا تو خونه کتخدا بودم کتخدا باهام خیلی مهربون بود من بهش گفتم که تهیونگ دنبالم اون مافیاس کتخدا گفت تا آخر باهاتم و نمی زارم دست تهیونگ و دارودستش بهت اسیبی بزنن کتخدا تو روستا همه به حرفش احترام میذاشتن و با حرف اون همه موافقت میکردن فقط یه نفر با حرفش مخالف میکرد اسمش جوونوگ بود اون فهمیده بود که تهیونگ دنبالم رفت شمارشو با بدبختی پیدا کرد و بهش گفت که دیده منو تهیونگ گفت باور نمیکنم رو در رو حرف بزنیم جوونگ گفت باشه فردا صبح میبینمتون چیهوب به تهیونگ گفت که واقعا فردا میری تهیونگ گفت آره شاید راست بگه جیسونگ اونجا باشه چیهوپ گفت شاید دورغ بگه نباشه تهیونگ گفت این دروغ راست فردا معلوم میشه فردا که شد تهیونگ با سربازاش رفت جوونگ گفت من اون دختر که دنبالشی رو میشناسم میدونم کجاس تهیونگ گفت خوب من از کجا بدونم که اون دختر که من دنبالشم تو دیدی جوونگ گفت نترس من مدرگ دارم بعد یه عکس که من تو خونه کتخدا بودم نشون داد تهیونگ گفت الان کجاس جوونگ گفت اول یه چیزی می خوام تهیونگ گفت اوه پس توهم یه چیزی می خوای بنال جوونگ گفت باید اون کتخدا رو از بین ببری تهیونگ گفت چرا باید اینکارو بکنم جوونگ گفت اگه می خوای اون دختر ه رو ببینی باید کنی تهیونگ گفت حالا ببینم چی میشه جوونگ آدرس روستا و خونه کتخدا رو داد من تو خونه نشسته بودم که کتخدا با ترس آمد گفت جیسونگ باید بری اون پسره تهیونگ لا افرادش تو روستان گفتم چطور از کجا منو پیدا کردن کتخدا گفت باید بری من
گوشی مو برداشتم و بدو بدو رفتم طرف
دوس داشتید موچی هام
تهیونگ گفت همه آماده شید باید بریم بیاریمش وقتی که تهیونگ رو فقاش آماده شدند من نونهیا رو به یه خونه بردم با یه تلفن عمومی زنگ زدم داهیون گفتم بیاد نونهیا رو ببره اگه داهیون نونهیا رو ببره خیالم راحته که تهیونگ
اونو اذیت نمیکنه بعد که ددهیون آمد نونهیا رو سوار موتور کردوبرد من از اون خونه رفتم تهیونگ داشتن همه جارو میگشتن که نامجون گفت تو یه خونه دیده شده وقتی که اونا آمدن خونه که من بودم دیدن من نونهیا نیستم جونگکوک گفت داهیون نونهیا رو برده الان تو فرودگاهن تهیونگ گفت جیسونگ باهاشونه جونگکوک گفت نه 😑 تهیونگ گفت دور نشده همه بریم یه چای رو بگردیم من فته بودم یه روستای دور افتادهد که هیچ کس اونجا رو نمیشناسه به جز داهیون
من تو روستا تو خونه کتخدا بودم کتخدا باهام خیلی مهربون بود من بهش گفتم که تهیونگ دنبالم اون مافیاس کتخدا گفت تا آخر باهاتم و نمی زارم دست تهیونگ و دارودستش بهت اسیبی بزنن کتخدا تو روستا همه به حرفش احترام میذاشتن و با حرف اون همه موافقت میکردن فقط یه نفر با حرفش مخالف میکرد اسمش جوونوگ بود اون فهمیده بود که تهیونگ دنبالم رفت شمارشو با بدبختی پیدا کرد و بهش گفت که دیده منو تهیونگ گفت باور نمیکنم رو در رو حرف بزنیم جوونگ گفت باشه فردا صبح میبینمتون چیهوب به تهیونگ گفت که واقعا فردا میری تهیونگ گفت آره شاید راست بگه جیسونگ اونجا باشه چیهوپ گفت شاید دورغ بگه نباشه تهیونگ گفت این دروغ راست فردا معلوم میشه فردا که شد تهیونگ با سربازاش رفت جوونگ گفت من اون دختر که دنبالشی رو میشناسم میدونم کجاس تهیونگ گفت خوب من از کجا بدونم که اون دختر که من دنبالشم تو دیدی جوونگ گفت نترس من مدرگ دارم بعد یه عکس که من تو خونه کتخدا بودم نشون داد تهیونگ گفت الان کجاس جوونگ گفت اول یه چیزی می خوام تهیونگ گفت اوه پس توهم یه چیزی می خوای بنال جوونگ گفت باید اون کتخدا رو از بین ببری تهیونگ گفت چرا باید اینکارو بکنم جوونگ گفت اگه می خوای اون دختر ه رو ببینی باید کنی تهیونگ گفت حالا ببینم چی میشه جوونگ آدرس روستا و خونه کتخدا رو داد من تو خونه نشسته بودم که کتخدا با ترس آمد گفت جیسونگ باید بری اون پسره تهیونگ لا افرادش تو روستان گفتم چطور از کجا منو پیدا کردن کتخدا گفت باید بری من
گوشی مو برداشتم و بدو بدو رفتم طرف
دوس داشتید موچی هام
۱۲.۶k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.