چه کنم که توان از من می گریزد
چه کنم که توان از من می گریزد
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می آورند
از کنار هیزمی خاکستر شده
از گذرگاهی جنگلی می گذرم
بادی نرم و نابهنگام می وزد
سبکسرانه با بویی از پاییز
و قلب من از آن
خبرهایی از دوردست ها می شنود، خبرهای بد
او زنده است و نفس میکشد
اما غمی به دل ندارد .
#آناآخماتووا
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می آورند
از کنار هیزمی خاکستر شده
از گذرگاهی جنگلی می گذرم
بادی نرم و نابهنگام می وزد
سبکسرانه با بویی از پاییز
و قلب من از آن
خبرهایی از دوردست ها می شنود، خبرهای بد
او زنده است و نفس میکشد
اما غمی به دل ندارد .
#آناآخماتووا
- ۳۸۴
- ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط