عشق بی پایان p11
ا/ت رو بلند کردمو پشت سر جونگ کوک راه افتادم به طبقه سوم رسیدیم که در باز شد وارد خونه شدیم بعد از سلام و احوال پرسی با بچه ها نگرانی هاشون از الی (الیزابت) اتاقش رو پرسیدم که فهمستم اتاق وسطیه وارد شدم یه تخت دو طبقه کنار تخت بود که ا/ت رو گزاشتم طبقه پایین مشقول بعد درآووردن کفشش گوشیش رو از جیبش دراوردم که نقطه کنجکاو درونم فعال شد که ببینم تو گوشیش چی داره
(اع اع ببین دو روز نبودم چه بی ادب شده )
ایوا وجدان جان کوجا بودی شوما
(خونه پسر شجاع بودم )
کلک دوست پسر پیدا میکنی و میری خونش اونوقت به من نمیگی ببینم تا کجا پیش رفتی نی نی ساختین ؟
(پسره بی حیا منحرف حیا رو خورده و شرمو تف کرده)
حتما زده حاملت کرده چون بی اعصاب بودی بی اعصاب تر هم شدی
(منحرف بودی حالا چون با رفیقای جدید میگردی منحرف تر هم شدی )
خواستم جواب وجدان عزیزم رو بدم که با تکون ا/ت ولش کردم
گوشیش رو روشن کردم که بک گراندش توجهم رو جلبید نه ینی جلب کرد ا/ت بود و یه پسر(منظورش تهیونگه) که از پشت بقلش کرده بود و چونش رو رو شونه ا/ت گزاشته بود و ا/ت با یه دستش دوربین رو گرفته بود و یه دستش رو رو مچ همون پسره گزاشته بود و بقیه بچه ها هم کنار ا/ت وایساده بودن و با لبخند به دوربین زل زنده بودن محو عکس بودم که با صدای جونگ کوک به خودم اومدم
☆دو ساعته به چیه گوشی زل زدی
+ها.... هیچ.. هیچی
☆منم حیوان چهارپا گوش دراز
و رفت گوشیو گزاشتم رو عسلی کنار تخت که چشمم به عکس روش بود افتاد ا/ت و اون پسره اما اینبار داره از گونش بوس میکنه حالا این پسره کیه نکنه دوس پسرشه نه تا حالا پس چرا ندیدیمش با ذهنی درگیر رفتم پیش بقیه
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.