فروشنده عشق
فروشنده عشق
part③④
جونگ کوک: اقای دکتر حالش چطوره
نامجون: خطری تو سلامتیش وجود نداره و به زودی به بخش منتقل میشه ولی...
ا/ت: ولی چی؟
نامجون: ولی فکر نمیکنم با مسئله حافظه تش به راحتی کنار بیاد
ا/ت: خب ما باید چیکار کنیم تا زودتر حافظه اش برگرده؟ الان بریم باهاش حرف بزنیم؟
نامجون: نه نه اصلا همچین کاری نکنید
جونگ کوک: پس چیکار کنیم؟
نامجون: درکتون میکنم الان آشفته اید ولی نباید برید باهاش حرف بزنید
خودتونو بزارید جای هِیونگ اگر شما بودید اعصبانی نبودید؟ اون الان خیلی ذهنش درگیره نمیدونه شما کی هستید نمیدونی چرا تو بیمارستانه نمیدونه خانوادش کیه و حتی نمیدونه اسمش چیه
قطعا تو همچین وضعیتی انقده با حوصله نیست که بشینه و به حرفاتون گوش بده تا چیزی یادش بیاد
هانول:خب شما الان چه راهی پیشنهاد میکنید؟
نامجون: وقتی به بخش منتقل شد شب پرستارا براش شام میبرن وقتی قرصاشو خورد شما دوتا خواهراش، برید و باهاش حرف بزنید ولی جیزی از گذشته بهش نگید فقط راضیش کنید که باهاتون بیاد خونتون وقتی رفتید خونه تا 24ساعت بهش کاری نداشته باشی تا حال و هوای کما از سرش بپره بعد یک روز باهاش صحبت کنید هر عکسی خاطره ای چیزی دارید براش تعریف کنید این روند رو هر روز ادامه بدید یادتونم باشه هفته ای 3 روز بیاریدش کلینیک من برای حافظه درمانی
اینم کارته منه شمارم و ادرس کلینیک روش نوشته(کارتشو داد به کوک)
جونگ کوک: مرسی اقای کیم ففط، یه چیزی.... کی مرخص میشه؟
نامجون: فردا صبح بیاید برای کارای ترخیصش
جونگ کوک: مرسی اقای دکتر فعلا خدانگهدارتون
نامجون: امیدوارم حالش زودتر خوب شه خدانگهدار
هانول و ا/ت: 🙏🏻
تهیونگ: حالا که دکترم گغت به بخش منتقلش میکنن بیاید بریم یه چیزی بخوریم شما سه تا الان 2 روزه چیزی نخوردید(منظورش به کوک،ا/ت و هانوله)
کوک: نه من نمیام دکتر گفت بعدازشام بریم پیشش
جیهوپ: تا اون موقع بر میگردیم
کوک: نه امکان داره دیر شه
تهیونگ: جونگ کوک ساعت الان پنجه اونا قطعا تا ساعت 10نشه به مریضا شام نمیدن
جونگ کوک: زود برمیگردیم؟
تهیونگ: اره بیا بریم
لایک: 60
کامنت: 50
پارت طولانی تقدیم به شما قشنگام💜🌈
چون پارت طولانی بو شذایطو زیادش کردم، حمایت کنید چون پارت بعدی هم طولانیه💪🏻💛
part③④
جونگ کوک: اقای دکتر حالش چطوره
نامجون: خطری تو سلامتیش وجود نداره و به زودی به بخش منتقل میشه ولی...
ا/ت: ولی چی؟
نامجون: ولی فکر نمیکنم با مسئله حافظه تش به راحتی کنار بیاد
ا/ت: خب ما باید چیکار کنیم تا زودتر حافظه اش برگرده؟ الان بریم باهاش حرف بزنیم؟
نامجون: نه نه اصلا همچین کاری نکنید
جونگ کوک: پس چیکار کنیم؟
نامجون: درکتون میکنم الان آشفته اید ولی نباید برید باهاش حرف بزنید
خودتونو بزارید جای هِیونگ اگر شما بودید اعصبانی نبودید؟ اون الان خیلی ذهنش درگیره نمیدونه شما کی هستید نمیدونی چرا تو بیمارستانه نمیدونه خانوادش کیه و حتی نمیدونه اسمش چیه
قطعا تو همچین وضعیتی انقده با حوصله نیست که بشینه و به حرفاتون گوش بده تا چیزی یادش بیاد
هانول:خب شما الان چه راهی پیشنهاد میکنید؟
نامجون: وقتی به بخش منتقل شد شب پرستارا براش شام میبرن وقتی قرصاشو خورد شما دوتا خواهراش، برید و باهاش حرف بزنید ولی جیزی از گذشته بهش نگید فقط راضیش کنید که باهاتون بیاد خونتون وقتی رفتید خونه تا 24ساعت بهش کاری نداشته باشی تا حال و هوای کما از سرش بپره بعد یک روز باهاش صحبت کنید هر عکسی خاطره ای چیزی دارید براش تعریف کنید این روند رو هر روز ادامه بدید یادتونم باشه هفته ای 3 روز بیاریدش کلینیک من برای حافظه درمانی
اینم کارته منه شمارم و ادرس کلینیک روش نوشته(کارتشو داد به کوک)
جونگ کوک: مرسی اقای کیم ففط، یه چیزی.... کی مرخص میشه؟
نامجون: فردا صبح بیاید برای کارای ترخیصش
جونگ کوک: مرسی اقای دکتر فعلا خدانگهدارتون
نامجون: امیدوارم حالش زودتر خوب شه خدانگهدار
هانول و ا/ت: 🙏🏻
تهیونگ: حالا که دکترم گغت به بخش منتقلش میکنن بیاید بریم یه چیزی بخوریم شما سه تا الان 2 روزه چیزی نخوردید(منظورش به کوک،ا/ت و هانوله)
کوک: نه من نمیام دکتر گفت بعدازشام بریم پیشش
جیهوپ: تا اون موقع بر میگردیم
کوک: نه امکان داره دیر شه
تهیونگ: جونگ کوک ساعت الان پنجه اونا قطعا تا ساعت 10نشه به مریضا شام نمیدن
جونگ کوک: زود برمیگردیم؟
تهیونگ: اره بیا بریم
لایک: 60
کامنت: 50
پارت طولانی تقدیم به شما قشنگام💜🌈
چون پارت طولانی بو شذایطو زیادش کردم، حمایت کنید چون پارت بعدی هم طولانیه💪🏻💛
۲۳.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.