شب

شــب ،
لبِ پنجره‌ی اتاقم می‌نشینم
و سراغِ عطرِ تنت را از نسیمِ شب می‌گیرم ...
با چشم‌هایی لبریز از انتظار ،
مــــاه را به تماشا می‌نشینم
تا مهتابِ صورتت را تجسم کنم ...
بــدنبال رد ِ پایی از تــو ،
کوچه به کوچه‌ی خاطرات را
با پای پیاده قــدم میزنم !
خاطــراتت را پیدا میکنم و سَـر میکشم
تا مست شوم ، مست ِ مست !!!
آنگاه قلم در دست می‌گیرم ،
واژه‌ها را ردیف و قافیه‌ها را کوک میکنم
چشمانم را می‌بندم
و دستانم را لاب لای گیسوانت تصوّر می‌کنم
وَ همراه با قلم
به روی دفترم ، بُغــض میکنم
اشــک میریزم و شعــر میشوم ...
و هنوز هم بــاور ندارم که دیگر ندارمت !!!
و چه غریبانه میان اینهمه تنهــــایی
جـــــا مانده ام ...


#دلتنگی
#تنهایی
#شب
#غمگین
#دلنوشته_های_من
#آرامش
#ماه
دیدگاه ها (۵)

من همانم ... همانی که پرنده نیست امـــا ...به بال‌های بسته خ...

کــوچ می‌کنم به خیابان ،به کوچه های خلــوت !!!که فصل ِ...

وقتیکه شب نزدیک می‌شود و تو سرشار از رویا می‌شویو مانند یک ک...

از داستان‌های زندگی،به #خواب پناه می‌برمو از داستان‌های خواب...

شب لب پنجره‌ی اتاقم می‌نشینمسراغ عطر تنت را از نسیم شب میگیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط