تو انگار خوب می دانستی که وقتش است.
تو انگار خوب میدانستی که وقتش است.
وقتِ آنکه بیایی و به دنیای من رنگِ زندگی بپاشی.
میدانستی که دیگر وقت آن است که غم هایم به سفری دور و دراز بروند و معنی خوشحالی را بیشتر از هرکس دیگری بفهمم.
انگار همهی اینها را از قبل میدانستی!
و سرانجام از کوچه هایی که بوی شعر و پرتغال میدادند، آمدی، ماندی و من تازه فهمیدم که قبل از تو زندگیام، چه قدر بی معنی بوده است... 🧡
وقتِ آنکه بیایی و به دنیای من رنگِ زندگی بپاشی.
میدانستی که دیگر وقت آن است که غم هایم به سفری دور و دراز بروند و معنی خوشحالی را بیشتر از هرکس دیگری بفهمم.
انگار همهی اینها را از قبل میدانستی!
و سرانجام از کوچه هایی که بوی شعر و پرتغال میدادند، آمدی، ماندی و من تازه فهمیدم که قبل از تو زندگیام، چه قدر بی معنی بوده است... 🧡
۳.۸k
۱۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.