ووقتی با شوهر مافیات دعوا کردی
ووقتی با شوهر مافیات دعوا کردی
باورم نمیشه! من و همین جوری ول کرد و رفت!
بزارید بگم چی شد ... این چند روز اصلا بهم محل نمیداد کوک و همیشه ما به خاطر کاراش و مافیا بودنش دعوا میکردیم ولی امروز امروز گفت
......................
+ چرا بهم جواب نمیدی؟ اصلا میدونی زن داری؟
- ات چرا چرت و پرت میگی؟
+من چرت و پرت میگم اره؟ تو همیشه صبح زود میری شب دیر وقت میای اصن نمیگی من ازدواج کردم
زن دارم باید حواسم بهش باشه انگار نه انگار فقط کار!
- میدونی چیه؟
اصن بیا طلاق بگیریم !
+چی؟ *بغض
-.....
+ حالا این جوریه؟
+باشه *گریه
ولی بدون هیچ وقت نمیبخشمت
-گرفت رفت
+*گریه
..........
کل اتاقو بهم ریختم دیگه نمیتونم من خیلی دوسش دارم ولی الان اون دیگه منو نمیخواد منم منم اجبارش نمیکنم
وسایلم و جمع کردم و لباسمو عوض کردم هه حتی نمیتونم لباس خوب بپوشم جای کمر بنداش همه روی بدنمه فقط موقعی نیازم داره که عصبیه تنها جای سالم صورتمه وگرنه همه جای بندم کبود و جای کمربندشه
ولی دیگه این اتفاق نمیافته چون دیگه میرم ساکم و گرفتم از پله ها اومدم پایین که خدمتکار ها با تعجب منو نگاه میکردم نزیک در شدم و داد زدم
+به اربابتون بگید دیگه ات مرد دیگه وجود نداره! *داد و گریه
و از در بیرون رفتم اومدم از عمارت برم بیرون که بادیگارد ها جلوم رو گرفتن
+برید کنار *داد
&ببخشید ولی نمیشه
+یعنی چی؟ به اون اربابتون بگید یکی دیگه رو برای خالی کردن عصبانیتش بباره! هری
&خانم
+میگم گمشو کنار *عربده
-اینجا چه خبره؟
باورم نمیشه! من و همین جوری ول کرد و رفت!
بزارید بگم چی شد ... این چند روز اصلا بهم محل نمیداد کوک و همیشه ما به خاطر کاراش و مافیا بودنش دعوا میکردیم ولی امروز امروز گفت
......................
+ چرا بهم جواب نمیدی؟ اصلا میدونی زن داری؟
- ات چرا چرت و پرت میگی؟
+من چرت و پرت میگم اره؟ تو همیشه صبح زود میری شب دیر وقت میای اصن نمیگی من ازدواج کردم
زن دارم باید حواسم بهش باشه انگار نه انگار فقط کار!
- میدونی چیه؟
اصن بیا طلاق بگیریم !
+چی؟ *بغض
-.....
+ حالا این جوریه؟
+باشه *گریه
ولی بدون هیچ وقت نمیبخشمت
-گرفت رفت
+*گریه
..........
کل اتاقو بهم ریختم دیگه نمیتونم من خیلی دوسش دارم ولی الان اون دیگه منو نمیخواد منم منم اجبارش نمیکنم
وسایلم و جمع کردم و لباسمو عوض کردم هه حتی نمیتونم لباس خوب بپوشم جای کمر بنداش همه روی بدنمه فقط موقعی نیازم داره که عصبیه تنها جای سالم صورتمه وگرنه همه جای بندم کبود و جای کمربندشه
ولی دیگه این اتفاق نمیافته چون دیگه میرم ساکم و گرفتم از پله ها اومدم پایین که خدمتکار ها با تعجب منو نگاه میکردم نزیک در شدم و داد زدم
+به اربابتون بگید دیگه ات مرد دیگه وجود نداره! *داد و گریه
و از در بیرون رفتم اومدم از عمارت برم بیرون که بادیگارد ها جلوم رو گرفتن
+برید کنار *داد
&ببخشید ولی نمیشه
+یعنی چی؟ به اون اربابتون بگید یکی دیگه رو برای خالی کردن عصبانیتش بباره! هری
&خانم
+میگم گمشو کنار *عربده
-اینجا چه خبره؟
۵.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.