عاشق که بشی .....پارت۴۰
#عاشق_که_بشی .....پارت۴۰
چاعان:حالا بچه هیچش نشد
یاعیز:نه خوشبختانه
چاعان:چرا فرار کردی اخه
یاعیز:اع گیر نده پ چکار میکردم
لیا:چاعان بهش فشار نیار.یاعیز بیا بریم داخل
چاعان:نه بابا چ داخلی بریم ببینیم بچه چش شده
لیا:من و تو میریم چاعان
چاعان:باش
رفتیم سر کوچه اونجا ی دختر کوچولویی دیدیم ک داشت گریه میکرد
لیا:سلام خانم ببخشید این دخترتونه
اون خانمه:بله یکم پیش ماشین زد بهش
چاعان:اونیکه زد داداش من بود
اون خانمه:چییی.پس چرا فرار میکنه اونم وقتی یه بچه ی کوچیکو زیر گرفته
لیا:لطفا اروم باشید اونم خیلی ناراحت بود.
یهو ی دختره بدو بدو اومد
....:سلام شما؟
لیا:تو ام دختر این خانومی؟
....:بله
لیا: مادرتو راضی کن شکایت اینا نکنه عمدی نبوده
چاعان:بله اگه میشه حرف بزنید
با حرف زدن و دو ساعت خواهش کردن از اون مادره بلاخره راضی شد
لیا:واقعا ممنون
...:خواهش میکنم.راستی اسمم زینب هستش شما؟
لیا:من لیا اینم دوس پسرم چاعان
چاعان:خوشبختم
زینب:منم همینطور
چاعان:حالا بچه هیچش نشد
یاعیز:نه خوشبختانه
چاعان:چرا فرار کردی اخه
یاعیز:اع گیر نده پ چکار میکردم
لیا:چاعان بهش فشار نیار.یاعیز بیا بریم داخل
چاعان:نه بابا چ داخلی بریم ببینیم بچه چش شده
لیا:من و تو میریم چاعان
چاعان:باش
رفتیم سر کوچه اونجا ی دختر کوچولویی دیدیم ک داشت گریه میکرد
لیا:سلام خانم ببخشید این دخترتونه
اون خانمه:بله یکم پیش ماشین زد بهش
چاعان:اونیکه زد داداش من بود
اون خانمه:چییی.پس چرا فرار میکنه اونم وقتی یه بچه ی کوچیکو زیر گرفته
لیا:لطفا اروم باشید اونم خیلی ناراحت بود.
یهو ی دختره بدو بدو اومد
....:سلام شما؟
لیا:تو ام دختر این خانومی؟
....:بله
لیا: مادرتو راضی کن شکایت اینا نکنه عمدی نبوده
چاعان:بله اگه میشه حرف بزنید
با حرف زدن و دو ساعت خواهش کردن از اون مادره بلاخره راضی شد
لیا:واقعا ممنون
...:خواهش میکنم.راستی اسمم زینب هستش شما؟
لیا:من لیا اینم دوس پسرم چاعان
چاعان:خوشبختم
زینب:منم همینطور
۱.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.