بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی

بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه‌ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می‌دانم
خوردن غصه و ویرانه شدن را بلدی؟
انقدر سوخته قلبم که قلم می‌سوزد
شمع گریان شده ، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر‌ در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می‌نویسم من عاشق فقط از قصه‌ی تو
در غزل های من‌ افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوخته‌ام
تلخی گریه‌ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر " مجنون " خوانده
تو بگو " لیلی " "دیوانه" شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم‌ تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
دیدگاه ها (۰)

راجبش بی‌حس هستم،حتی فکر هم نمی‌کنم،گاهی وقت‌ها به‌یادم میای...

من انکار کردم،ولی چرا تو وانمود کردی چیزی نشده؟

گرچه آشوبم، ولی آرامش جانی مرا.

باز حرفای نزده رو قلبم سنگینی میکنه.....😔💔آدما رو خسته نکنید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط