کنت راستوپچین گفت ول حضرت پرنس ما چطور میتوانیم با فر

کنت راستوپچین گفت: ولى حضرت پرنس، ما چطور می‌توانیم با فرانسویان بجنگیم؟ چطور می‌توانیم علیه معلمان و خدایانمان اسلحه برداریم؟ جوانانمان را بینید، بانوانمان را تماشا کنید، خدایان ما فرانسویانند، آسمان و بهشت ما پاریس است.

صدایش را بلندتر می‌کرد تا گفته‌هایش را همه بشنوند: لباسهامان فرانسوى است، افکارمان فرانسویند، احساساتمان فرانسویند. خوب شما پشت گردن “متی‌ویه” را می‌گیرید و بیرونش می‌اندازید، چون فرانسوى است و بى‌سروپاست، اما بانوان ما جلوش به خاک می‌افتند. دیشب من در یک شب‌نشینی دعوت داشتم، از هر پنج بانویی که دیدم سه نفرشان کاتولیک بودند و به اجازه پاپ یکشنبه‌ها کاموادوزى می‌کنند و خودشان هم به رسم فرانسویان نیمه‌لخت نشسته بودند. بی‌ادبی است، می‌بخشید، ولی مثل زن‌هایى که روى تابلوهاى حمام‌هاى عمومى می‌کشند. بله، حضرت پرنس، وقتى آدم به این جوان‌هاى ما نگاه مى‌کند دلش مى‌خواهد چماق بزرگ پطر کبیر را از توى موزه بردارد و پک و پهلوی آن‌ها را به شیوه اعلای روسى خرد و خمیر کند. تا این دیوانگی‌ها از سرشان بیفتد.

همه ساکت ماندند، پرنس پیر تبسم بر لب به راستوبچین نگاه می‌کرد و به نشان تصدیق گفته او سر تکان می‌داد.

جنگ و صلح/ لئون تولستوی/ جلد سوم/ ص. ۷۹۴


#کتاب_جان
#کتاب
#کتابخوانی
#جنگ_و_صلح
#تهاجم_فرهنگی
دیدگاه ها (۰)

بسیاری از دختران هستند (مثلاً ژولیا) که نمی‌دانند خوشحال و س...

کتاب‌ها، موعظه‌گران و مشاوران همیشه آماده‌ای هستند که نسبت ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط