رمانترسناک بیصدابمیر

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 📍 🔍 🔐
❌ شب ششم

به حال بر می گردیم....👇 👇

نادیا بی هوش روی تخت افتاده به خاطر خوردن قرص از حال رفته و حالش وخیم است مادر نادیا بی قرار به صورت آب می پاشد جان نیز با عجله به اورژانش آدرس و کد اشتراک را می دهد و قطع می کند نادیا چیزی نمی بیند فقط هر از گاهی صداهای ناله‌ی مادر و برادرش را می شنود اما نه!!!! هر از گاهی صدای دیگری هم می آید صدای پدرش....
درست است نادیا در مرز بین مرگ و زندگی است یعنی در برزخ و پدرش را در‌ رویا می بیند پدری که در حقیقت پدرش نبود‌ و پدر واقعی او را نیز کشته بود: در خیالش می گوید: چرا اینکارو کردی؟ هدفت چی بود؟

پدرش می گوید: اوه نادیا تو از هیچی خبر نداری‌باید برگردی تا راز های پنهان رو فاش کنی و متوجه شی!!
نادیا فریاد می زند : چه‌رازی چه زندگی؟؟؟زندگی من از وقتی به این خونه لعنتی اومدیم داغون شد از چی داری میگی تو!
پدرش می گوید: نادیا برو اتاق زیرشیروانی آینه آینه...

و ناگهان صدا قطع می شود آری‌ او از عالم میانی بازگشته‌وارد زندگی شد ماموران اورژانس به او سرم زده و سریع سوار آمبولانس کردند...
نادیا...نادیا...
صدای مادرش است او می شنود صدا اکو می شود انگار در بیمارستان هستند چشماش را باز می کند و اولین حرفی که می زند می گوید: بدنم درد می کنه

مادرش دستش را بر پیشانی نادیا می کشد و می گوید چند ساعت پیش از شستشوی معده آوردنت....
دیدگاه ها (۲)

‏قبل از اینکه مجبور شید بفهمین چه کسیو از دست دادین بفهمین چ...

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 🍁 📍 🃏 ❌ شب هفتمهنوز در حال هستیم....

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 🕯 🔪 ⚰ ❌ شب پنجمبا باز شدن در توپی...

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 🔪 💉 ❌ شب چهارمشب است و تمام خانوا...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط