ساده میبینم تو را هر شب به رویایی که نیست

ساده میبینم تو را هر شب به رویایی که نیست
میزنم دیوانه وار دل را به دریایی که نیست

مینشینی در برم محو نگاهت میشوم
بیخیال از غصه و تشویش فردایی که نیست

در کنار جوی آب و سایه ی آن بید مست
عشق بازی میکنیم در دشت و صحرایی که نیست

میزنم یک جرعه می از ساغر مژگان تو
جسم و روحم مست آن چشم فریبایی که نیست

هر شبم را تا سحر سر گشته ی کوی توام
مانده ام در حسرت رویای زیبایی که نیست

میسپارم دل به دستم مینویسم خط به خط
از معمای وصالت با الفبایی که نیست
دیدگاه ها (۲)

دوباره با تو و عشقی عمیق، درگیرمنوازشم کن عزیزم، که بی تو می...

بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از بادای فاتح بی لشگرِ من خان...

جمعه هابیشتر از هر روز دیگرنگرانت میشوم...میترسم دلت بگیردو ...

بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارمآه… ای خفته که من چشم به ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط