سردی دستهای تو آیا زبان هیچ شاعری را گشوده است

سردی دست‌های تو آیا زبان هیچ شاعری را گشوده است؟
هیچ مداحی مصیبت‌های تو را شمرده است؟
در زادروزت هیچ شمعی سوخته است؟
چادر تو را کسی بر چشم کشیده است؟

دست‌های یخ‌زده‌ات را گرم کن و آخرین کاسه را هم بشور.
مراقب باش که دست‌های کوچکت در این کاسه‌های بزرگ و چرب گم نشود.
در اتاق گِلی و بی‌پنجره‌ات، عروسکی مظلوم، با تنها چشمی که برای او باقی مانده است، انتظارت را می‌کشد.
برو و آرزوهای گرم و کودکانه‌ات را در گوشش زمزمه کن.
دیدگاه ها (۲)

خدایا من هیچی نمیخوام ازتولی هوای این بچه هارو داشته باش نذا...

بعله از اتاف فرمان اشاره میکنن یوهوووووووووو:-|

اینم از عزیزای دل خودم:-):-):-):-)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط