𝐏𝐚𝐫𝐭"𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭"𝟏
*یک سال بعد حادثه*
°جیمین°
سر خاک ا/ت نشسته بودمو مثل همیشه گریه میکردم
بعد 5 ساعت راضی شدم و رفتم خونه
بازم اون لیاعه رو مخ اومده بود
جیمین:اینجا چیکار میکنی؟ کی تو رو داخل خونم راه داده؟
لیا:هیچکس خودم اومدم داخل
رفتم نزدیک جیمین خودمو چس.بوندم بهش دستمو بردم سمت دک.مه هاش و گفتم :اومدم تا عشقمو ببینم
جیمین دستمو گرفتو پیچوند اس.لحه رو در اورد گذاشت روی پیشونیم
جیمین:عشق من فقط یه نفر بود اونم ا/ت بود که م.رده پس دهنتو ببند عوض.ی(باداد)الانم برو تا یه گلوله حرو مت نکردم
لیا:باشه باشه ولی تو عشق منی و من تورو بدست میارم*رفت*
جیمین:لعنت بهت که همیشه باعث سردر دم میشی
پالتومو برداشتم دوباره رفتم بیرون یه سیگار برداشتم و روشنش کردم
همینطور که میرفتم یه دختری رو دیدم که داشت سعی میکرد کلاهش که رفته بود لا به لای شاخه ی درختو برداره
رفتمو از پشتش کلاه برداشتم تکونش دادم گفتم بهتر بیشتر مراقب باشی
برگشت سمتم که دیدم اون ا/ته نه امکان نداره اون مرده
ولی صبر کن ببینم من هیچوقت جنازشو ندیدم
ا/ت:اقا میشه کلاهمو بدین؟ اقا؟
جیمین:ببخشید اسم شما ا/ته؟ کیم ا/ت؟
ا/ت:بله ولی شما از کجا میدونید؟ یعنی شما منو میشناسید؟
اخه میدونید من بخشی از خاطراتمو از دست دادم و بعضی هارو یادم نمیاد
جیمین:اره میشناسمت خیلی زیاد( با تعجب و سردرگمی)
ا/ت:واقعا؟ میشه بگین من چه نسبتی با شما داشتم؟
جیمین:دوست دخترم بودی( با بغض)
ا/ت:واقعا؟ پس چرا دنبالم نگشتی؟ چرا تنهام گذاشتی؟
جیمین:چون تمام مدت فکر می کردم مردی یعنی مطمعن بودم که مردی( با گریه)
ا/ت من من تو رو تنها نذاشتم تو بودی که منو تنها گذاشتی تو بخاطر منه احمق فداکاری کردی( با گریه)
داشت فقط بهم نگاه میکرد تا خواست زبون باز کنه و چیزی بگه محکم بغلش کردم و گفتم:دیگه نمیزارم.... دیگه نمیزارم جایی بری
قول بده قول بده تنهام نزاری خب باشه( با گریه)
قسم میخورم کاری کنم که حالت خوب شه همه رو بیاد بیاری همه اتفاقا رو بیاد بیاری
فقط فقط دیگه تنهام نزار( با گریه)
اونم منو بغل کرد و اروم پشتمو ماساژ میداد
جیمین:هنوزم همون بوی گرم و شیرین و میدی
بعد چند دقیقه از بغلش اومدم بیرون که بلند داد زاد
ا/ت:عه داداشی اومدی
برگشت پشتمو نگاه کردم که دیدم.......
*یک سال بعد حادثه*
°جیمین°
سر خاک ا/ت نشسته بودمو مثل همیشه گریه میکردم
بعد 5 ساعت راضی شدم و رفتم خونه
بازم اون لیاعه رو مخ اومده بود
جیمین:اینجا چیکار میکنی؟ کی تو رو داخل خونم راه داده؟
لیا:هیچکس خودم اومدم داخل
رفتم نزدیک جیمین خودمو چس.بوندم بهش دستمو بردم سمت دک.مه هاش و گفتم :اومدم تا عشقمو ببینم
جیمین دستمو گرفتو پیچوند اس.لحه رو در اورد گذاشت روی پیشونیم
جیمین:عشق من فقط یه نفر بود اونم ا/ت بود که م.رده پس دهنتو ببند عوض.ی(باداد)الانم برو تا یه گلوله حرو مت نکردم
لیا:باشه باشه ولی تو عشق منی و من تورو بدست میارم*رفت*
جیمین:لعنت بهت که همیشه باعث سردر دم میشی
پالتومو برداشتم دوباره رفتم بیرون یه سیگار برداشتم و روشنش کردم
همینطور که میرفتم یه دختری رو دیدم که داشت سعی میکرد کلاهش که رفته بود لا به لای شاخه ی درختو برداره
رفتمو از پشتش کلاه برداشتم تکونش دادم گفتم بهتر بیشتر مراقب باشی
برگشت سمتم که دیدم اون ا/ته نه امکان نداره اون مرده
ولی صبر کن ببینم من هیچوقت جنازشو ندیدم
ا/ت:اقا میشه کلاهمو بدین؟ اقا؟
جیمین:ببخشید اسم شما ا/ته؟ کیم ا/ت؟
ا/ت:بله ولی شما از کجا میدونید؟ یعنی شما منو میشناسید؟
اخه میدونید من بخشی از خاطراتمو از دست دادم و بعضی هارو یادم نمیاد
جیمین:اره میشناسمت خیلی زیاد( با تعجب و سردرگمی)
ا/ت:واقعا؟ میشه بگین من چه نسبتی با شما داشتم؟
جیمین:دوست دخترم بودی( با بغض)
ا/ت:واقعا؟ پس چرا دنبالم نگشتی؟ چرا تنهام گذاشتی؟
جیمین:چون تمام مدت فکر می کردم مردی یعنی مطمعن بودم که مردی( با گریه)
ا/ت من من تو رو تنها نذاشتم تو بودی که منو تنها گذاشتی تو بخاطر منه احمق فداکاری کردی( با گریه)
داشت فقط بهم نگاه میکرد تا خواست زبون باز کنه و چیزی بگه محکم بغلش کردم و گفتم:دیگه نمیزارم.... دیگه نمیزارم جایی بری
قول بده قول بده تنهام نزاری خب باشه( با گریه)
قسم میخورم کاری کنم که حالت خوب شه همه رو بیاد بیاری همه اتفاقا رو بیاد بیاری
فقط فقط دیگه تنهام نزار( با گریه)
اونم منو بغل کرد و اروم پشتمو ماساژ میداد
جیمین:هنوزم همون بوی گرم و شیرین و میدی
بعد چند دقیقه از بغلش اومدم بیرون که بلند داد زاد
ا/ت:عه داداشی اومدی
برگشت پشتمو نگاه کردم که دیدم.......
۶.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.