عاقبت کار خودش را کرد این در فاطمه

عاقبت کار خودش را کرد این در فاطمه
عاقبت دیدی که محسن گشت پرپر فاطمه

تو امانت پیش من بودی و حالا همسرت
می کِشد هر دم خجالت از پیمبر فاطمه

زخم های پیکرت دارد علی را می کُشد
لاله می کاری ز خون در بین بستر فاطمه

اشک طفلان را در آوردی مکش اینگونه آه
جان من گریه مکن خاتون محشر فاطمه

لب گشا حرفی بزن تا من نیفتادم ز پا
“یا علی” بر گو بگیرم جان دیگر فاطمه

قصد رفتن کرده ای بانو مگر که اینچنین ؟
خانه داری میکنی این روز آخر فاطمه

چند روزی میشود گلهای تو پژمرده اند
زینب از داغت ببین گشته چه لاغر فاطمه

من که عمری خم به ابرویم نیاوردم ببین
داغ تو کرده چه ها با مرد خیبر فاطمه

آفتاب خانه من بر لب بامی چرا؟
میزنی سو سو ز چه ای نور داور فاطمه

میروی، باشد برو! اما بدان که بعد از این
میشود این خانه دیگر قبر حیدر فاطمه
دیدگاه ها (۸)

پیرهن مشکی مهیا کن ، ماجراها در ره استنرم نرمک ماجرای کوچه و...

وای مادرمشعله در شعله دل کوچه پر از غم می شدکوچه در آتش و خو...

: آتش عشق است که تب میدهدنام علی(ع) شور به لب می دهدخاک نجف ...

باز دارد میرود چاهی بَنا سازَد علیمرد وقتی گریه دارد ، زود خ...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

گفتم از کوه بگویم ! قدمم می‌لرزداز تو دم می‌زنم اما قلمم می...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط