پشت خرمن های گندم لای بازو های بید

پشت خرمن های گندم، لای بازو های بید
آفتاب زرد کم کم رو نهفت .
بر سر گیسوی گندم زار ها
بوسه ی بدرود تابستان شکفت .
از تو بود ای چشمه ی جوشان تابستان گرم
گر به هر سو، خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید.......
این همه شهد و شکر از سینه ی پر شور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشه ی انگور توست.....
راستی را، بوسه ی تو، بوسه ی بدرود بود؟
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا، زود بود!

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۲)

دل راچنان به مهر تو بستمکه بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نم...

این چندمین شب است که بیدار مانده امآنگونه ام که خواب ، قبولم...

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوارباز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ...

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییمبا دوست بگوییم که او محرم راز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط