Black life
Black life
( part 7 )
ویو سونگمین
داشتم به مشتری ها میرسیدم که دیدم یه نفر با لباسای بادیگاردی و بیسیم گوشی که تو گوشش بود وهیکل بزرگی داشت وارد کافه شد فک کنم همون مهمونه که میگفت آقای پارک سرمو انداختم پایین و مشغول کارا شدم نیم ساعت گذشت همه رفتن منم تنها بودم که آقای پارک گفت
¢ سونگمین کرکره مغازه رو بکش وقتشه که برای اولین بار بهت اجازه بدم بریم توی کازینوی مخفی توی کافه
_ چشم الان میام
¢ میتونین به آقای چان بگین بیاد
♤ چشم الان میگم
درو وا کردم برای آقای چان که پیاده شد
ویو سونگمین
داشتم میرفتم بیرون از مغازه تا کرکره مغازه رو ببندم که دیدم از یه ماشین بزرگ سیاه که خیلیم خوشگل بود مردی با قد و قامت بلند و هیکل بزرگ با سن و سال حدود ۳۰ یا ۳۵ داره ازش پیاده میشه کت و شلوار سیاه رنگی که از روش بارونی چرمی و بلندی رو پوشیده بود شلواری که جای اتو هاش فوقالعاده مرتب بود کفشای تمیز و واکس زدش که تا ساق پا بود و بارون پاییزی که در حال باریدن بود همه اونارو خیس میکرد هر لحظه جذاب تر میشد معلوم بود از ساعت برندش که پولداره خیلیم پولداره
☆به به آقای پارک خیلی وقت بود ملاقات نداشتیم مشتاق دیدار
¢ همچنین آقای چان بفرما بریم توی کازینو خالیه راحت میتونیم اختلات کنیم
ویو سونگمین
همینجوری چشم بدون پلک زدن داشت دنبالشون میکرد که یهو آقای پارک صدام زد و گفت
¢ هی تو نمیخوای بیای بیا دیگه
_ چشم الان میام
همین که وارد اون سالن بزرگ شدن شکع شدم خب طبیعی بود من تاحالا اونجا نرفته بودم اونجا مخفی بود تا اینکه چشم تو چشم شدم با اون اقاهه
بازم تاکید میکنم فلش بک طولانیه
( part 7 )
ویو سونگمین
داشتم به مشتری ها میرسیدم که دیدم یه نفر با لباسای بادیگاردی و بیسیم گوشی که تو گوشش بود وهیکل بزرگی داشت وارد کافه شد فک کنم همون مهمونه که میگفت آقای پارک سرمو انداختم پایین و مشغول کارا شدم نیم ساعت گذشت همه رفتن منم تنها بودم که آقای پارک گفت
¢ سونگمین کرکره مغازه رو بکش وقتشه که برای اولین بار بهت اجازه بدم بریم توی کازینوی مخفی توی کافه
_ چشم الان میام
¢ میتونین به آقای چان بگین بیاد
♤ چشم الان میگم
درو وا کردم برای آقای چان که پیاده شد
ویو سونگمین
داشتم میرفتم بیرون از مغازه تا کرکره مغازه رو ببندم که دیدم از یه ماشین بزرگ سیاه که خیلیم خوشگل بود مردی با قد و قامت بلند و هیکل بزرگ با سن و سال حدود ۳۰ یا ۳۵ داره ازش پیاده میشه کت و شلوار سیاه رنگی که از روش بارونی چرمی و بلندی رو پوشیده بود شلواری که جای اتو هاش فوقالعاده مرتب بود کفشای تمیز و واکس زدش که تا ساق پا بود و بارون پاییزی که در حال باریدن بود همه اونارو خیس میکرد هر لحظه جذاب تر میشد معلوم بود از ساعت برندش که پولداره خیلیم پولداره
☆به به آقای پارک خیلی وقت بود ملاقات نداشتیم مشتاق دیدار
¢ همچنین آقای چان بفرما بریم توی کازینو خالیه راحت میتونیم اختلات کنیم
ویو سونگمین
همینجوری چشم بدون پلک زدن داشت دنبالشون میکرد که یهو آقای پارک صدام زد و گفت
¢ هی تو نمیخوای بیای بیا دیگه
_ چشم الان میام
همین که وارد اون سالن بزرگ شدن شکع شدم خب طبیعی بود من تاحالا اونجا نرفته بودم اونجا مخفی بود تا اینکه چشم تو چشم شدم با اون اقاهه
بازم تاکید میکنم فلش بک طولانیه
- ۸۶۶
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط