شب تن پوشی ست از خیال تو
شب تن پوشی ست از خیال تو
آن جا که یادت قرار از
پهنه ی خواب هایم می رباید
و لبریز از لمس تماشایت
شعرهایم به سمت
ِآغوشت سُر می خورند
در پشت پرچین سکوت بر دلتنگی هایِ
تلنبار شده ام تکیه می کنم
و به بلندای نبودنت
دوست داشتنت را فریاد می زنم
باز شب می رسد و من گم می شوم
در آشوبگری خیالت میان شعر
و در خلسه ی آغوشت چشم بر تمامِ
شب های نبودنت می بندم ....
آن جا که یادت قرار از
پهنه ی خواب هایم می رباید
و لبریز از لمس تماشایت
شعرهایم به سمت
ِآغوشت سُر می خورند
در پشت پرچین سکوت بر دلتنگی هایِ
تلنبار شده ام تکیه می کنم
و به بلندای نبودنت
دوست داشتنت را فریاد می زنم
باز شب می رسد و من گم می شوم
در آشوبگری خیالت میان شعر
و در خلسه ی آغوشت چشم بر تمامِ
شب های نبودنت می بندم ....
۶.۶k
۲۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.