محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاریست

محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری‌ست
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداری‌ست

فدای سرخی لب‌هایت هرآنچه خون جگر خوردم
دلِ شکستهٔ عاشق را چه احتیاج به دلداری‌ست

کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما، افسوس!
شراب‌خوردن ما بی‌هم فقط فرار ز هُشیاری است

ز دل‌بریدن و دل‌بستن به یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو می‌بینم نه اشتیاق نه بیزاری‌ست

چو کوه دید غرض دریاست به رود اجازهٔ رفتن داد
ز دوست دست‌کشیدن گاه، غرور نیست؛ ♥️🥀
دیدگاه ها (۲)

"شب‌های بی توأم شب گور است در خیالور بی تو بامداد کنم روز مح...

گر بگویم که تو در خون منی بُهتان نیست... ♥️🥀

لحظه های من پر از هوای توستبر دلم ببار چون بهاربا هزار و یک ...

جاناهنوز عشقدر حول‌وحوش چشم تو می‌چرخداز من مگیر چشم، دست مر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط