دست از دامان شب برداشتم

دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها
#صبح می‌خندد به راه شهر من

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۱)

- صبحی که قدح نوش شود از نگهِ تو،آن #صبح به کام است وبخیر اس...

اگر هر #صبحلبخندِ دلنشین اتونگاه مهربانتبرکت زندگی ام باشد چ...

- من نمی فهمم !مگر می شود زنی عاشق باشد ،و #صبحِ زود از خواب...

- #آفتاب خانه زادِ چشمهایِ توست!صبح با تو،رنگِ نور می زند به...

سلام حضرتِ گره گشا مهدی جانزندگی هایمان فقط دست ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط