زینب (س) وارث صبر جمیل یوسف (ع) ***
زینب (س) وارث #صبر_جمیل یوسف (ع) ***
#یوسف_علیه_السلام بعد از چهل سال فراق یعقوب علیه السلام و مصیب های بیشماری که تحمل کرده بود وقتی پدر را می بیند ،به جای این که بگوید پدر ، برادرانم من را به چاه انداختند و فروختند و و به بازار برده فروشان آوردندم و بعد به زندان انداختند و شلاقم زدند و ... تنها سخن از خواب کودکی و عنایات خدای متعال به میان آورده می فرماید :
یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ اَلسِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ اَلْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ اَلشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ [1] «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه میخواهد (و شایسته میداند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است!
نمی گوید که برادرانم دشمنان من اند و باید شلاق بخورند ، بلکه می گوید : خدا احسان و نیکویی به من کرده است ! او متوجه لطف خدا و زیبایی ها ست ، چه احسانی؟ از زندانم بیرون آورد و بعد شما را به من رساند .
او از فراق حرف نمی زند ، بلکه از وصال حرف می زند ، اون سختی ها را نمی بیند ، خوبی ها را می بیند .
اگر انسان در زندگی اش تنها کمبود ها را بشمارد بد حال می شود ،، اما اگز آن عنایاتی که خدا به انسان کرده را شمرده و ببیند خدا چه لطف هایی در حق او کرده است و برای همان ها خدا را شکر کند ، در این صورت خدا نقص ها را نیز بر طرف کرده و کاسه انسان را پر می کند «
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [2] اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛
بعد می گوید شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد.
شیطان کار را خراب کرد نه برادرانم ، شیطان وسوسه کرد ، گناه را می اندازد گردن شیطان ، نمی گوید برادرانم چنین کردند .
بعد می فرماید « ان ربی لطیف » خدای من لطیف است و محبت داردو هر کاری که انجام می دهد از روی علم و حکمت اوست باید یوسف علیه السلام به چاه می رفت و رنج می کشید تا سر سفره احسان خداوند متعال می نشست و عالمی را سر این سفره می نشاند ،
اینجاست که می گویم کار #زینب_سلام_الله_علیها نیز همین است ، که گفت
«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً» [3]من جز زیبایی ندیدم
هر چه دیدم زیبایی بود .
به حسب ظاهر ابن زیاد پیروز بود و فاتح بود و زینب سلام الله علیها خانمی شکست خورده ! هر چه داشته از دست داده ، ام المصائب است ، اما وقتی به درونش نگاه می کنی فاتح است و او فتح کرده است .
ظاهر و اسباب دنیا چشم بن زیاد را گرفته بود و گفت دیدی خدا با برادرانت چه کرد ؟ و چگونه شکست خوردید ! آیا زینب سلام الله علیها گریه کرد ؟ نه ! بلکه زینب سلام الله علیها بن زیاد را شکست داد ، فرمود : «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً» سرنگونش کرد ر، او را درباطن شکست داد ، گفت ما فاتحیم ما هر چه دیدیم زیبا بود ، چون نقاشی ای که کردیم برای خدا بود ، هرچه دویدیم برای خدا بود ، هر چه سیلی خوردیم برای خدا بود چون برای خدا بود ما زشتی ندیدیم هر چه دیدیم زیبا بود
این گونه شد که همه عارفان و حکیمان عالم باید به #شهر_شادی_زینب_سلام_الله_علیها بیایند ، شهر شادی او کجاست ؟ «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»
از امام سجاد علیه السلام نقل شده که فرمود عمعه ام را در اسارت از شب عاشورا و در طول راه دیدم که اصلا نماز شبش ترک نشد ، واقعا عجیب است ، فقط یک شب دیدم که نشسته نماز می خواند ، بعد آن جا گفتم ای عالمه غیر معلمۀ ! ای کسی که به مکتب نرفته ای و از غیب به تو افاضه شده است ! چرا نشسته نماز می خوانی ؟ گفت فرزندم غذا نخورده ام و گرسنه ام ، سهم خود را بین بچه ها تقسیم کرده ام تا آنان گرسنه نمانند و دیگر طاقت این که به پا بایستم را ندارم برای همین نشسته نماز شبم را می خوانم ! این نماز شب است که در حدیث داریم ابا عبد الله الحسین علیه السلام به زینب سلام الله علیها فرمود خواهرم مرا در نماز شبت من را فراموش نکن !
طوبی لهم و حسن مئاب
────────────────
[1] (سوره یوسف ، آیه 100)
[2] (سوره ابراهیم ، آیه 7)
[3] (مثیر الأحزان، ص: 90)
#یوسف_علیه_السلام بعد از چهل سال فراق یعقوب علیه السلام و مصیب های بیشماری که تحمل کرده بود وقتی پدر را می بیند ،به جای این که بگوید پدر ، برادرانم من را به چاه انداختند و فروختند و و به بازار برده فروشان آوردندم و بعد به زندان انداختند و شلاقم زدند و ... تنها سخن از خواب کودکی و عنایات خدای متعال به میان آورده می فرماید :
یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ اَلسِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ اَلْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ اَلشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ [1] «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه میخواهد (و شایسته میداند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است!
نمی گوید که برادرانم دشمنان من اند و باید شلاق بخورند ، بلکه می گوید : خدا احسان و نیکویی به من کرده است ! او متوجه لطف خدا و زیبایی ها ست ، چه احسانی؟ از زندانم بیرون آورد و بعد شما را به من رساند .
او از فراق حرف نمی زند ، بلکه از وصال حرف می زند ، اون سختی ها را نمی بیند ، خوبی ها را می بیند .
اگر انسان در زندگی اش تنها کمبود ها را بشمارد بد حال می شود ،، اما اگز آن عنایاتی که خدا به انسان کرده را شمرده و ببیند خدا چه لطف هایی در حق او کرده است و برای همان ها خدا را شکر کند ، در این صورت خدا نقص ها را نیز بر طرف کرده و کاسه انسان را پر می کند «
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [2] اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛
بعد می گوید شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد.
شیطان کار را خراب کرد نه برادرانم ، شیطان وسوسه کرد ، گناه را می اندازد گردن شیطان ، نمی گوید برادرانم چنین کردند .
بعد می فرماید « ان ربی لطیف » خدای من لطیف است و محبت داردو هر کاری که انجام می دهد از روی علم و حکمت اوست باید یوسف علیه السلام به چاه می رفت و رنج می کشید تا سر سفره احسان خداوند متعال می نشست و عالمی را سر این سفره می نشاند ،
اینجاست که می گویم کار #زینب_سلام_الله_علیها نیز همین است ، که گفت
«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً» [3]من جز زیبایی ندیدم
هر چه دیدم زیبایی بود .
به حسب ظاهر ابن زیاد پیروز بود و فاتح بود و زینب سلام الله علیها خانمی شکست خورده ! هر چه داشته از دست داده ، ام المصائب است ، اما وقتی به درونش نگاه می کنی فاتح است و او فتح کرده است .
ظاهر و اسباب دنیا چشم بن زیاد را گرفته بود و گفت دیدی خدا با برادرانت چه کرد ؟ و چگونه شکست خوردید ! آیا زینب سلام الله علیها گریه کرد ؟ نه ! بلکه زینب سلام الله علیها بن زیاد را شکست داد ، فرمود : «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً» سرنگونش کرد ر، او را درباطن شکست داد ، گفت ما فاتحیم ما هر چه دیدیم زیبا بود ، چون نقاشی ای که کردیم برای خدا بود ، هرچه دویدیم برای خدا بود ، هر چه سیلی خوردیم برای خدا بود چون برای خدا بود ما زشتی ندیدیم هر چه دیدیم زیبا بود
این گونه شد که همه عارفان و حکیمان عالم باید به #شهر_شادی_زینب_سلام_الله_علیها بیایند ، شهر شادی او کجاست ؟ «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»
از امام سجاد علیه السلام نقل شده که فرمود عمعه ام را در اسارت از شب عاشورا و در طول راه دیدم که اصلا نماز شبش ترک نشد ، واقعا عجیب است ، فقط یک شب دیدم که نشسته نماز می خواند ، بعد آن جا گفتم ای عالمه غیر معلمۀ ! ای کسی که به مکتب نرفته ای و از غیب به تو افاضه شده است ! چرا نشسته نماز می خوانی ؟ گفت فرزندم غذا نخورده ام و گرسنه ام ، سهم خود را بین بچه ها تقسیم کرده ام تا آنان گرسنه نمانند و دیگر طاقت این که به پا بایستم را ندارم برای همین نشسته نماز شبم را می خوانم ! این نماز شب است که در حدیث داریم ابا عبد الله الحسین علیه السلام به زینب سلام الله علیها فرمود خواهرم مرا در نماز شبت من را فراموش نکن !
طوبی لهم و حسن مئاب
────────────────
[1] (سوره یوسف ، آیه 100)
[2] (سوره ابراهیم ، آیه 7)
[3] (مثیر الأحزان، ص: 90)
۶.۵k
۲۳ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.