و شاید عشق

و شاید عشق
بادبادکی در دستان یک کودک باشد
که نه شجاعت رها کردنش را دارد
و نه حماقت تا ابد نگه داشتنش را!
اما قصه از جایی آغاز میشود
که هیچ انسانی
تا ابد کودک نمی ماند. . .
دیدگاه ها (۳)

اشک های نیمار برای فرار از انتقادهاالهی ( منم باهاش گریه کرد...

کتابدیوار بلندیستکه دورِ شعرهایم کشیده اماگر این سطرها را هم...

همین "تو"که حتی فکرَش را هم نمیکنیمیتوانی دلیلِ حالِ خوبِ جم...

۳ سال نیم شد که به هیچ موجود زنده ای در این زمین با زبانم و ...

باز هم نمی‌دانم از کجا شروع کنم؛ از شبی که فهمیدم صدای فکرها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط