صدای گمشده در غارهای مسدودم

صدای گمشده در غارهای مسدودم
فرود آمده از قله ایی مه آلودم
کنار شمع نشستند و راز می گفتند
نگاه کردم و آتش برآمد از دودم
گرفتم آنکه گلستان شوند هیزم ها
چگونه سرد شود خاطرات نمرودم
به شوق یافتنت ای کلید دربدری
کدام کوچه بن بست را نپیمودم ؟
تو نیستی که برایم انار دانه کنی
کجاست دانه تسبیح شاه مقصودم
به روی خویش نیاور ولی بدان آن روز
کسی که پنجره ات را شکست من بودم
قطار صبح ازل رفت بی خداحافظ
در آستین غزل ماند دست بدرودم
دیدگاه ها (۵)

کاش می شد زن ها را وقتی دارند با تلفن حرف میزنند ببینی...با ...

زنان کارمندزنان شب خوابی های سر ساعتو صبح بیداری های با استر...

پای شعرم می لنگد،قافیه ها موزون نیست، مثل کلاف سردرگم،رشته س...

هرچند این که سخت شکستی دلِ من استغمگین مشو! که شیشه برای شکس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط