همان کافه ای که بار اول دیدمش...
همان کافه ای که بار اول دیدمش...
در همان کافه در چشمانم نگاه کرد و گفت نمیخواهمت برو...
رفتم...
ولی...
ولی...
ولی زندگی و جوانی ام را در همان کافه جا گذاشتم
برگشتم به کافه...
پرسیدم آقا من زندگی و جوانی ام را اینجا جا گذاشتم شما ندیدی؟؟؟
گفت همانی که با شما سر میز نشسته بود با خودش برداشت و برد...
بی انصاف...
جوانی ام را به من برگردان من پیر شدم...
#یکشنبه_لعنتی_۸مهر۱۳۹۷
در همان کافه در چشمانم نگاه کرد و گفت نمیخواهمت برو...
رفتم...
ولی...
ولی...
ولی زندگی و جوانی ام را در همان کافه جا گذاشتم
برگشتم به کافه...
پرسیدم آقا من زندگی و جوانی ام را اینجا جا گذاشتم شما ندیدی؟؟؟
گفت همانی که با شما سر میز نشسته بود با خودش برداشت و برد...
بی انصاف...
جوانی ام را به من برگردان من پیر شدم...
#یکشنبه_لعنتی_۸مهر۱۳۹۷
۴۶۵
۰۸ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.