خدا خدا خدا
خدا _ خدا_ خدا_
چرا نخوانمت از نو؟
چرا تو را صدا نکنم.....
چرا تو را که مظهر نور و عدل و یقینی
بخود نخوانم باز
که همچو ساقه تردی
تنم زبیم یکی باد سخت میلرزد
واضطراب فنا گشتن
بر اعتماد زنده بودن من چیره می شود
و احتمال عدم......
ریشه های حیاتم را خشک میکند
« پروین صداقت زاده»
چرا نخوانمت از نو؟
چرا تو را صدا نکنم.....
چرا تو را که مظهر نور و عدل و یقینی
بخود نخوانم باز
که همچو ساقه تردی
تنم زبیم یکی باد سخت میلرزد
واضطراب فنا گشتن
بر اعتماد زنده بودن من چیره می شود
و احتمال عدم......
ریشه های حیاتم را خشک میکند
« پروین صداقت زاده»
۵۵۶
۰۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.