راس تو را به روی نی هرچه نظاره می کنم

راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم

ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم
چو با توام ، از این میان کجا کناره می کنم

گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم

به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم

هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت زپی
گاه نگاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم

رخت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد
خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می کند
دیدگاه ها (۲)

قطراتی از دریای زیبائیهای کربلا...1-زیباترین خواهش یک زن: {ه...

خدایا کسی را چون تو نمیتوان یافت که بدی را به نیکی جواب دهد ...

رقیه(س)بعد از شهادت پدرو سیلی خوردن از دست شمرو اصابت کعب نی...

«احکام» چیزهائی که درغذاخوردن مذموم استمسأله ۲۶۰۲-چند چیزد...

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیداز چین طرهٔ او فتنه‌ها ...

[سناریو شماره ۴]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط