عمارنامه
#عمارنامه
عبدالرسول توی #پادگان دشمن نفوذ کرد و همان جا یک #کمین درست کرد.
چشمش افتاد به فردی که با محافظان زیادی برای #سخنرانی آمده بود.
#اسلحه اش را آماده کرد.
چشمش را هدف گرفت و #شلیک کرد!
همه افراد #دشمن به هم ریختند!
نمیدانستند چه کسی شلیک کرده!
همه به هم #مظنون بودند!
#فرمانده یکی یکی نیروهای خودش را به گمان اینکه آنها #منافق هستند، جلو میبرد و #اعدام میکرد!
عبدالرسول همیشه این طور عمل میکرد!
#آرام و بی سر و صدا.
یادم هست یکبار یکی از تک تیراندازهای دشمن بچهها را با تیر مستقیم میزد.
عبدالرسول به نیروی همراهش گفت:
تو کلاه آهنی را سر یک چوب بگیر و از آن تپه بالا ببر!
خودش هم با #دوربین ایستاد یک جای دیگر و مراقب اوضاع بود.
کلاه آهنی که با شلیک #گلوله پرید هوا، جای تک تیرانداز #عراقی را شناسایی کرد
و با یک گلوله، او را به هلاکت رساند.
#سردار#شهید#عبدالرسول_زرین
#تک_تیرانداز
#صیاد_خمینی
#گردان_تک_نفره
عبدالرسول توی #پادگان دشمن نفوذ کرد و همان جا یک #کمین درست کرد.
چشمش افتاد به فردی که با محافظان زیادی برای #سخنرانی آمده بود.
#اسلحه اش را آماده کرد.
چشمش را هدف گرفت و #شلیک کرد!
همه افراد #دشمن به هم ریختند!
نمیدانستند چه کسی شلیک کرده!
همه به هم #مظنون بودند!
#فرمانده یکی یکی نیروهای خودش را به گمان اینکه آنها #منافق هستند، جلو میبرد و #اعدام میکرد!
عبدالرسول همیشه این طور عمل میکرد!
#آرام و بی سر و صدا.
یادم هست یکبار یکی از تک تیراندازهای دشمن بچهها را با تیر مستقیم میزد.
عبدالرسول به نیروی همراهش گفت:
تو کلاه آهنی را سر یک چوب بگیر و از آن تپه بالا ببر!
خودش هم با #دوربین ایستاد یک جای دیگر و مراقب اوضاع بود.
کلاه آهنی که با شلیک #گلوله پرید هوا، جای تک تیرانداز #عراقی را شناسایی کرد
و با یک گلوله، او را به هلاکت رساند.
#سردار#شهید#عبدالرسول_زرین
#تک_تیرانداز
#صیاد_خمینی
#گردان_تک_نفره
۱.۷k
۱۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.