جانا به غریبستان چندین به چه میمانی

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

#مولاناےِ‌جان
دیدگاه ها (۵)

‌دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هیچ...

می‌آیم،می‌آیم،می‌آیم...و آستانه پر از عشق می‌شودو من در آستا...

آهو ز تو آموخت هنگام دویدنرم کردن و اِستادن و واپس نگریدنپرو...

هر چه می خواهد دل تنگت بگو صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط