داستان کوتاه

💕داستان کوتاه.....

مردی ! نزد فقیهی رفت وگفت
ای عابد سوالی دارم، عابد گفت بگو
گفت:نمازخودم را شکستم
عابد گفت دلیلش چه بود؟

مردگفت:هنگام اقامه نماز دیدم دزدی
کفش هایم را ربود و فرار کرد برآن شدم که نماز بشکنم و کفشم را ازدزد بگیرم
و حال میخواهم بدانم که کارم
درست است یا نادرست؟

عابد گفت:کفش تو چند درهم قیمت داشت؟
مردگفت: ۵درهم

عابد گفت:اى مرد کار بجا و پسندیده ای
کرده ای زیرا نمازی که تومیخواندی
۲ درهم هم نمی ارزید.!

نماز با حضور قلب بخوانیم ❤️
دیدگاه ها (۰)

🌹رهایی واقعے ،🌱رهایی از خود است 🌹رهایی از شرطے شدگے خویش🌱رها...

خدایا حال دلم را تکانی بدههم میدانے، هم میبینی، هم می توانی!

قضاوت ممنوع !زندگی آدما رو نمیشه از عکساشون قضاوت کرد!هیچکس ...

گاهے چقدر آدمدلش براے یک خیال راحت تنگ میشود!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط