داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،
داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کانال ،تلگرام ،تصاویر مذهبی ،عکس نوشته، برای ،اینستا گرام ، لاین ، واتس ،آپ فیسبوک، توییتر ،شبکه اجتماعی ، جامعه مجازی ،جدید ،برای گوگل پلاس ، برای ،انجمن، مجموعه و...
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
#داستان_شب35
داستان کوتاه مخلوط ناهمگن
مخلوط ها و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند
بعد از مدتی نماینده ی کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.
یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود.
معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد
جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید:
کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟
رسول دست گرفت و سوال کرد(خانم ما مخلوط ناهمگن رانفهمیدیم!!!!!)
معلم دوباره تعریف آن را بر روی تابلو نوشت.
رسول سری تکان داد و نشست
مرضیه بی آنکه اجازه بگیرد بلند شد وگفت:
(خانم ما مثال مخلوط ناهمگن را نفهمیدیم)
معلم با مهربانی چند مثال جدید زد و مرضیه با نا امیدی نشست
حسن از آخر کلاس گفت خانم اجازه می شود همان مثال مخلوط ناهمگن جلسه ی قبل را دوباره تکرار کنید
عصبانیت در چهره معلم پدیدار شد .
ابروهایش را در هم کشید و گفت:
چرا سوال تکراری می پرسی من این قسمت را چندین بار است که دارم توضیح می دهم .
چرا حواست را جمع نمی کنی؟
حسن که گونه هایش قرمز شده بود .
سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت:
خانم آخه مثال مخلوط ناهمگن خیلی خوشمزه بود!!!
معلم که تازه به دلیل سوالات دانش آموزانش پی برده بود.
لحظه ای سکوت کرد .
بغضی در گلویش نشست ولی پرده ای از لبخند برلبانش آویخت و به دانش آموزان معصوم و فقیر خود نگاهی انداخت
و همانجا تصمیم گرفت از جلسه بعد همیشه با یک مخلوط ناهمگن به کلاس برود.
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
#داستان_شب35
داستان کوتاه مخلوط ناهمگن
مخلوط ها و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند
بعد از مدتی نماینده ی کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.
یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود.
معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد
جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید:
کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟
رسول دست گرفت و سوال کرد(خانم ما مخلوط ناهمگن رانفهمیدیم!!!!!)
معلم دوباره تعریف آن را بر روی تابلو نوشت.
رسول سری تکان داد و نشست
مرضیه بی آنکه اجازه بگیرد بلند شد وگفت:
(خانم ما مثال مخلوط ناهمگن را نفهمیدیم)
معلم با مهربانی چند مثال جدید زد و مرضیه با نا امیدی نشست
حسن از آخر کلاس گفت خانم اجازه می شود همان مثال مخلوط ناهمگن جلسه ی قبل را دوباره تکرار کنید
عصبانیت در چهره معلم پدیدار شد .
ابروهایش را در هم کشید و گفت:
چرا سوال تکراری می پرسی من این قسمت را چندین بار است که دارم توضیح می دهم .
چرا حواست را جمع نمی کنی؟
حسن که گونه هایش قرمز شده بود .
سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت:
خانم آخه مثال مخلوط ناهمگن خیلی خوشمزه بود!!!
معلم که تازه به دلیل سوالات دانش آموزانش پی برده بود.
لحظه ای سکوت کرد .
بغضی در گلویش نشست ولی پرده ای از لبخند برلبانش آویخت و به دانش آموزان معصوم و فقیر خود نگاهی انداخت
و همانجا تصمیم گرفت از جلسه بعد همیشه با یک مخلوط ناهمگن به کلاس برود.
۲.۸k
۰۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.