راه دهانم را بسته

راه دهانم را بسته
نامی که پایش را روی گلویم گذاشته و سخت می فشاردش
از چشمانم نت های تنهایی سرازیر می شوند
و آهنگی میشنود غمگین در روزهای بارانی سرد پاییزی ام
از نوگ انگشتانم شعرهای سرد و سیاه جاری میشوند و نقش میبندند بر دفتر شعر سرنوشتم
ذهنم با زمزمه ی آهنگ خاطراتش شب و روز مثل عابری مست و فارغ از دنیا دیوانه وار می رقصد
تنم مچاله زیر آوار حقیقت تلخ نبودنش
کاش این خزان بگذرد
و بهاری بیاید تا به جان خسته ام مجالی دهد برای آرامش
دیدگاه ها (۶)

یلدا حاصل نبردپاییز است با زمستانپاییز به فرماندهی آذر بپا م...

دلم گرفته بدجور احساس تنهایی میکنم حس پوچی حس خالی بودن همیش...

دیدی این پاییز هم گذشتاز همان اول هم نیامده بود که بمانددرست...

شب یلدا دلم میخواهد امسالکمی از قلب پر دردم بخوانمچرا هرسال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط