اولیا مخدره حضرتزینبسلاماللهعلیها
#اولیا مخدره حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🩸بسترش را به زیر آفتاب انداخت و پیرهن پارهپاره برادر را بر روی سینهاش گذاشت...
در برخی از نقلها آمده است:
لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلاماللّهعلیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه های ظهر به همسر خويش عبدالله فرمود: «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.»
🥀 عبدالله بن جعفر گوید:
آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی میگوید. به او نزديك شدم ...
📋 و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ
▪️ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليهالسلام را بر روی سينه نهاده و آن را میبویَد.
🥀 نزدیکتر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام میگويد:
«حسين، حسين، حسين!... »
لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود.
🔴 قسمتی از مصیبت های کربلا از بیان حضرت زینب سلام الله علیها
▪️رُفِعَ عَلَي القَناةِ رَأسُکَ و سُبِىَ أهلُکَ كَالعَبيدِ و صُفِّدوا فِى الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، يُساقونَ فِى البَرارى وَ الفَلَواتِ، أيديهِم مَغلولةٌ إلَى الأَعناقِ، يُطافُ بِهِم فِى الأَسواق
🔸 سرت را بر نیزه کردند و خانواده ات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین به بند کشیدند و بر روی مَرکب های بدون جهاز سوار نمودند و باد داغ نیم روزی، صورت هاشان را می سوزاند. آنان را در دشت ها و صحراها می راندند و دستانشان را به گردن هایشان بسته بودند و آنها را در بازارها می چرخاندند.
📚المزارالکبیر، ص۵۰۵
📚مصباح الزائر، ص۲۳۳
📚بحارالأنوار، ج١٠١، ص٢٤١
📚زینب قهرمان، ص۱۳۰
📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#عقیله_بنی_هاشم
#حضرت_زینب
#ماه_رجب
#أین_الرجبیون
#بگویاعلی
🩸بسترش را به زیر آفتاب انداخت و پیرهن پارهپاره برادر را بر روی سینهاش گذاشت...
در برخی از نقلها آمده است:
لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلاماللّهعلیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه های ظهر به همسر خويش عبدالله فرمود: «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.»
🥀 عبدالله بن جعفر گوید:
آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی میگوید. به او نزديك شدم ...
📋 و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ
▪️ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليهالسلام را بر روی سينه نهاده و آن را میبویَد.
🥀 نزدیکتر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام میگويد:
«حسين، حسين، حسين!... »
لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود.
🔴 قسمتی از مصیبت های کربلا از بیان حضرت زینب سلام الله علیها
▪️رُفِعَ عَلَي القَناةِ رَأسُکَ و سُبِىَ أهلُکَ كَالعَبيدِ و صُفِّدوا فِى الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، يُساقونَ فِى البَرارى وَ الفَلَواتِ، أيديهِم مَغلولةٌ إلَى الأَعناقِ، يُطافُ بِهِم فِى الأَسواق
🔸 سرت را بر نیزه کردند و خانواده ات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین به بند کشیدند و بر روی مَرکب های بدون جهاز سوار نمودند و باد داغ نیم روزی، صورت هاشان را می سوزاند. آنان را در دشت ها و صحراها می راندند و دستانشان را به گردن هایشان بسته بودند و آنها را در بازارها می چرخاندند.
📚المزارالکبیر، ص۵۰۵
📚مصباح الزائر، ص۲۳۳
📚بحارالأنوار، ج١٠١، ص٢٤١
📚زینب قهرمان، ص۱۳۰
📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#عقیله_بنی_هاشم
#حضرت_زینب
#ماه_رجب
#أین_الرجبیون
#بگویاعلی
- ۲۰.۲k
- ۲۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط